Jun 25, 2007

آشنايي با امام اعظم ابوحنيفه رحمة الله عليه

نويسنده : حافظ سراج الدين خسروي
خواننده گرامي :
مقاله‏اي كه در دسترس شما قرار دارد ، براي نوجوانان اهل سنت و پيروان حضرت امام اعظم ابو حنيفه نوشته شده است . كه البته دانشمندان و دانش پژوهان از آن بي‏نياز خواهند بود .
هدف از نوشتن اين مطالب ،آشنايي نسل نو با شخصيتهاي جهاني تاريخ اسلام است تا ان شاءالله زمينه بازگشت مسلميني با گذشته‏ي ، پر افتخار خود ارتباط پيدا كنند ، و به پايندگي و جاودانگي اسلام مطمئن گردند .
شكي نيست كه اين شخصيت و ساير شخصيتهاي بزرگ جهاني اسلام در پرتو تعاليم مقدس اسلام به آنهمه شرافت و عزت و سر بلندي رسيده‏اند ، و بدرستي جنبه‏هاي مختلف حيات پر افتخارشان در واقع بررسي بخشي از تاريخ افتخار آفرين اسلام است
.

آشنايي با امام ابوحنيفه
تولد : امام اعظم در سال 80 هـ . ق در دوره حكومت عبدالملك بن مروان اموي ، در شهر كوفه عراق متولد گرديد . پدرش كه ثابت نام داشت نام او را نعمان گذاشت . و با انتخاب نامي نيك اميدوار بود . كه فرزندش مصداق واقعي اين نام قرار گيرد .
اسماعيل بن حماد ابي حنيفه مي‏گويد : من اسماعيل بن حماد بن نعمان بن ثلبت مرزبان از فرزندان فارس و
قسمت جنوب غربي ( چاريكار ) در دامن كوهي واقع است كه باميان منطقه تاريخي افغانستان منتهي مي‏گردد .
محققان افغاني موطن اصلي امام را ولايت پروان و قريه خواجه سيار گفته‏اند كه در نزديكي چاريكار مركز پروان واقع گرديده است .
علت نقل مكان خاندان امام از افغانستان به كوفه را مورخين اسارت مرزبان جد امام گفته‏اند . كه هنگام فتح كابل به اسارت درآمد . و سپس در سرزمين عراق آزاد گرديد . و همانجا ماندگار شده است .
خاندان امام
امام اعظم از خانداني شريف و ثروتمند بود كه در جامعه اسلامي داراي اعتبار و اهميت زيادي بوده است .
گفته‏اند جد امام برسم يادبود مردم فارس در آغاز فصل بهار براي حضرت علي ( رضي الله عنه ) فالوده هديه برد . كه حضرت هديه او را پذيرفت و فرمود هر روز ما نوروز است .
اين حكايت نشان مي‏دهد كه در جامعه اسلامي اين خاندان بسيار محترم و گرامي بوده است .
امام و دوران نوجواني
چون امام ابوحنيفه به سن رشد رسيد ، پدرش او را وادار به تعليم علوم ، متداول نموده كه ايشان در همان آغاز جواني در علم بلاغت ، ادبيات ، صرف نحو ، لغت ، قرائت ، تفسير ، حديث و ساير علوم ديني و اجتماعي بحد ضرورت دانش اندوخت و بمرحله كمال قدم گذاشت ، تا جائيكه امام شعبي متوجه نبوغ فكري او گرديد . و او را تشويق نمود كه نسبت به علوم توجه بيشتري نمايد .
شغل ابوحنيفه در دوران جواني:
امام اعظم پس از تحصيلات به تجارت مشغول بود. و البته با وجود اين شغل از علم و دانش دست نكنيد، بلكه درآمد شغلي خود را در خدمت دين و علماء قرار داد. او در كوفه پارچه فروش بود. [1] تعجبي ندارد كه امام در دوران جواني به تجارت پارچه روي آورد، زيرا كه سرور هر دو عالم حضرت محمد(ص) نيز در دوره جواني به شغل تجارت اشتغال داشت. و البته در صداقت و امانت و تقوا امام ابوحنيفه، پيامبر گرامي اسلام را الگوي خود قرار داده است.
مكتب فقهي امام ابوحنيفه رضي الله عنه:
اهميت تدوين فقه:
در شرايطي كه قلمرو اسلام گسترش يافته بود، و سياستمداران بيشتر درگير كشمكشهاي سياسي بودند. و نمي توانستند در جهت تطبيق زندگي مسلمانان با ارزشهاي اسلامي اقدام اساسي انجام دهند. حضرت امام احساس تكليف نمود. بنابراين در صدد برآمد تا برنامه هاي زندگاني را بر معيار شريعت مقدس اسلام در معرض ديد عموم مردم قرار دهد تا آنان به آساني بتوانند مسئوليت هاي خود را در زندگاني بشناسند و طبق شريعت به آنان عمل كنند.
بطور قطع در صورتي كه از طرف علماء اسلامي اقدامي انجام نمي گرفت. مردم دچار مشكلات بزرگي مي شوند. بطوري كه تشخيص حقايق براي آنان سخت و دشوار مي گرديد. زيرا استنباط احكام شرعي براي عموم مردم كاري بسيار مشكل بود به همين دليل از نظر امام ابوحنيفه تدوين فقه يك ضرورت اجتماعي به حساب مي آمد. بنابراين بر اساس تكليف شرعي اقدام به انجام اين مسؤوليت بزرگ نمود
منابع استنباط فقه از نظر امام ابوحنيفه:
اصول مذهب امام اجتهاد در مسايلي بود كه فصلي از كتاب و سنت و قول صحابه (رض) وجود نداشت. ايشان خود روش خود را در فقه بدين سان بيان فرموده اند:
من در استنباط احكام و مسايل فقهي ابتدا به كتاب خدا مراجعه مي كنم، اگر در قرآن حكيم آنرا يافتم مقصود حاصل است ولي اگر حكم آن را در قرآن نيافتم به سنت رسول الله و احاديث صحيحه كه در اختيار اشخاص مورد اعتماد است مراجعه مي‏كند و اما اگر در كتاب خدا و سنت پيامبرش حكم آن را نيافتم از ميان نظريه هاي صحابه (رض) هر كدام را كه تشخيص دهم يكي را برمي گزينم و ديگري را ترك مي كنم سپس به گفته هاي ديگران مراجعه مي كنم. اما اگر كار به شعبي و ابن سيرين و سعيد ابن مسيب ختم شود من هم حق دارم همانند آنان به اجتهاد بپردازم. به ايشان گفته شد اگر فتوائي داديد كه با كتاب خدا مخالف بود ؟ فرمودند: گفته خود را ترك مي كنم و به كتاب خدا عمل مي كنم گفتند اگر قول شما با حديث پيامبر (ص) مخالفت داشت.
گفتند: قول خود را پس مي گيرم و به حديث عمل مي كنم
خدمت ايشان گفته شد اگر چنانچه قول شما با نظر صحابي رسول الله مخالف بود.
فرمودند : قول صحابي را انتخاب مي كنم و قول خود را ترك مي كنم.
گفته شد: اگر قول شخصي از تابعين ب قول شما مخالف بود ؟
فرمودند : شخص تابعي يكي از رجال اسلام است و من نيز يكي از آنان هستم

Jun 24, 2007

حضرت طلحه بن عبيدالله رضي الله عنه

نويسنده : مولوي خليل الله مرتضوي


قيص بن حازم فرمود: من طلحه را ديدم دست او كه سپر پيامبر خدا (ص) بوده، فلج شده بود.
روزي حضرت طلحه از مقابل پيامبر خدا (ص) عبور كرد، پيامبر فرمود: او شهيد زنده‏اي است كه بر روي زمين راه مي‏رود.
حال مي‏خواهيم تاريخچه صحابي جليل‏القدر، حضرت طلحه ابن عبيدا... ، را مورد بررسي قرار دهيم او يكي از دلاوران و جانبازان اسلام و هشتمين نفري است كه مشرف به اسلام شد و نيز از عشره مبشره (ده نفري كه پيامبر به آنها در دنيا نويد بهشت را دادند) و جزء آن شورايي است كه حضرت عمر(رض) امر خلافت را پس از خودش به آنها واگذار كرد. وي از كساني است كه در غزوات همراه پيامبر بود از جمله در غزوه احد همچون شاهيني بر كفار يورش برد و برگ زرين افتخارات احد را به خود اختصاص داد. پيامبر در ستايش او فرمود: او شهيدي است كه بر روي زمين راه مي‏رود و اكنون به تاريخ حيات حضرت طلحه وارد مي‏شويم تا بار ديگر يكي از مصاديق «صدقوا ما عاهدوا الله عليه» (از مؤمنان برخي مردانند كه بر آنچه با خدا پيمان و عهد بسته بودند وفادار و پايدار ماندند) بهتر را بشناسيم.
نسب پدري او از اين قراراست:
طلحه پسر عبيد ا... پسر عثمان بن عمرو بن سعد بن تيم بن مره بن كعب بن لؤي بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر بن منانه بن خزيمه بن مدركه بن الياس پسر مضر بم معد بن عدنان كه نسبش به حضرت ابراهيم (ع) مي‏رسد.
نسب مادري او عبارتند از:
حضرت طلحه بن عبيدالله رضي ا... عنه طلحه پسر صعبه دختر عبدالله بن عباد بن مالك بن ربيعه بن الحضرمي. در مره بن كلاب نسب حضرت طلحه و نسب پيامبر به هم وصل گردد.
اينك به بحث در مورد زندگي اين صحابي بزرگوار حضرت طلحه الخير (طلحه‏اي كه سراسر خير و خوبي است) و طلحه الفياض (طلحه با فيض و بخشنده) و طلحه الجود (طلحه‏اي كه سراسر جود و سخاوت است) مي‏پردازيم و اين القاب نشانه‏هاي افتخار ويژه‏اي هستند كه از بارگاه نبوت به او اعطا شده بود و حقا كه او شايسته‏ي اخذ اين گونه مدال‏هاي افتخاري از طرف پيامبر خدا (ص) بود و تا قيامت برايش باقي خواهد ماند.
برماست كه صفحات تاريخ حيات آن بزرگوار را ورق بزنيم تا شايد بتوانيم پيرو راه كسي شويم كه سخاوتمندانه و شريف زندگي نمود و با فقر و تنگدستي از جهان رحلت كرد. اميد است كه ما اخلاق و رفتار او را سرلوحه‏ي زندگي خود قرار داده و از ايشان الگو بگيريم. او كسي بود كه ايمان كاملاً در قبلش رسوخ كرد و در اسلام آوردن از ديگران سبقت گرفت و شاگرد بسيار زرنگ و نجيبي بود كه هميشه ملازم و همراه پيامبر خدا (ص) بود.
او انسان دلاور و شجاعي بود كه خود را براي انجام تكاليف شرعي آماده كرده بود و بهمين جهت مدالهاي و القاب نيكويي را تا قيامت براي خود در تاريخ ثبت نمود.اينك بعضي از احوال زندگي و رشادتهاي او را مختصراً ذكر مي‏نماييم، روايت شده است روزي حضرت طلحه براي تجارت به بازار بصره رفت، ناگهان راهبي كه در صومعه بود خطاب به مردم گفت: اي مردم! آيا در ميان شما كسي از اهل حرم (مكه) هست؟ طلحه در جواب گفت: بلي! من از اهل حرم مي‏باشم، راهب كيست؟ راهب گفت: او پسر عبدالله بن عبدالمطلب پيامبر خدا (ص) مي‏باشد و در همين ماه در مكه مبعوث مي‏گردد و سپس بسوي نخل، حره، و سواخ هجرت مي‏كند و آنگاه بر تو لازم است كه به او ايمان آوري و او را ياري كني، طلحه گفت: من تحت تأثير اين گفته راهب قرار گرفته ، به مكه برگشتم. در آنجا پرسيدم: آيا امر جديدي اتفاق افتاده؟ مردم گفتند: بلي! محمد بن عبدا... ادعاي پيامبري كرده و از دين آباء و اجداد خود روگردان شده و ابوبكر پسر ابوقحافه نيز به او اقتدا نموده است، طلحه گفت: من بخدمت ابوبكر صديق رسيدم و در اين مورد از او سؤال كردم، ابوبكر در جواب گفت: تو هم بسوي پيامبر برو و به او ايمان بياور و از او پيروي كن زيرا او انسانها را به سوي حق دعوت مي‏نمايد و بجز حق چيزي ديگر نمي‏گويد، آنگاه طلحه همراه صديق نزد پيامبر رفته و دعوت پيامبر را با جان و دل پذيرفت.
حضرت طلحه رضي الله پس از مسلمان شدن ، سخت ترين آزارها و شكنجه ها را از جانب كفار متحمل مي شد به طوري كه مسعودبن حراش روايت مي كند: من مشغول طواف كعبه بودم كه عده زيادي از مردم را ديدم كه به دنبال يك جواني كه هر دو دستش به پشت گردنش بسته بود در حركت و او را شكنجه مي دادند. گفتم: حال اين جوان چيست و چه جرمي را مرتكب شده است؟ گفتند: او طلحه بن عبيدالله است كه از دين آباء و اجداد خود روگردان شده و به دين اسلام روي آورده است و زني را ديدم كه در حال دشنام و نفرين كردن او بود. گفتم: اين زن كيست؟ گفتند: آن زن صعب بنت عبدالله مادر طلحه است. همچنين در بسياري از موارد ديگر در تاريخ ذكر شده كه مشركين او را مورد اذّيت و آزار قرار مي دادند. [1]
سالها گذشت و طلحه در جوار مبارك رسول اكرم زندگي مي كرد و اوامر و نواهي و ديگر احكام اسلامي را به طور مستقيم و بدون واسطه از آن حضرت مي آموخت. و چون مشركين روز به روز بر اذّيت و آزار مسلمين مي افزودند، خداوند به پيامبر و مؤمنين دستور هجرت به مدينه را داد و طلحه به مدينه منوره هجرت كرد. پيامبر بعد از هجرت در بين مهاجرين و انصار عقد برادري بستند. اين عقد و پيمان اقدامي در جهت انسجام و سازگاركردن افراد با يكديگر و به عبارتي ديگر پيماني در جهت استوارساختن رشته هاي محبت و دوستي ميان افراد مؤمن و اساس روابط اجتماعي در جامعه مدينه بود. و همچنين يك عهد و پيمان عقيدتي نيز بود. كه همانند ريسمان محكم و قوي دلهاي مهاجرين و انصار را به هم نزديك و بنيان امت اسلامي را ثابت و پايدار نگه داشت. زماني كه ايثار و فداكاري انصار كرام را در آن روزها مطالعه مي كنيم، خود به خود به عزت نفس و عفاف مهاجرين پي مي بريم و در مي يابيم كه چقدر اخوت اسلامي زيبا و سازنده است.
آنگاه كه خداوند جهاد را بر مسلمين فرض گردانيد و مسلمانان نيز به تبعيت از اوامر الهي در اطراف پيامبر جمع شدند و از تعاليم مبارك آن حضرت مستفيض مي شدند و خود را به طور تمام و كمال براي انجام اوامر آماده مي ساختند. حضرت طلحه (رضي الله) از جمله فدائيان پيامبر بود كه خود را براي اداي مأموريت و جهاد آماده ساخت.
وقتي به پيامبر خبر رسيد كه كاروان تجاري ابوسفيان با اموال فراواني به سوي مدينه حركت نموده، پيامبر تصميم گرفت با لشكر اسلام مانع كاروان ابوسفيان گردد و اموال او را به غنيمت بگيرند، لذا پيامبر (ص) طلحه و سعيدبن زياد را براي تحسين در مورد كاروان به خارج از مدينه فرستاد. آن دو بزرگوار در محليبه نام حوراء چندين روز اقامت گزيدند تا اينكه كاروان از آنجا عبور كرد ولي پيش از بازگشت طلحه و سعيد به مدينه پيامبر از حال كاروان ابوسفيان واقف شد و مسلمين را براي جهاد در بدر آماده نمود. سپس آن دو صحابي خود را سريع به بدر رسانده و به لشكر اسلام ملحق شدند ، اما جنگ به
پايان رسيده بود و مسلمانان فاتح و پيروز شده بودند پيامبر اكرم (ص) آن دو را در غنايم شريك و همانند ديگر مجاهدين سهمي به آنان اختصاص داد. حضرت طلحه (رض) در غزوه احد نيز افتخارات و امتيازات بزرگي را كسب نمود هنگامي كه در آن غزوه براي چند لحظه مسلمانان دچار سراسيمگي شدند طلحه براي حفظ جان و دفاع از پيامبر سعي كرد از ايشان دور نشود و از آن حضرت دفاع نمايد به طوري كه وقتي مشركين به پيامبر حمله‏ور شدند با شجاعت و درايت از هر سو با شميرش حمله مي كرد و نمي گذاشت دشمنان به پيامبر(ص) آسيبي رسانند و در همه حالات مدافع سرسخت رسول خدا (ص) بود گر چه در كنار پيامبر اكرم (ص) افراد زيادي بوده اند كه جان و مال خود را فداي دين اسلام نمودند ولي شرف و مقامي را كه طلحه در اين مورد بدست آورد شايد كمتر نصيب ديگران شده باشد.
حضرت جابر (رض) روايت مي كند: وقتي مسلمانان سراسيمه شدند و اطراف پيامبر از جمع كثير ياران فداكار خالي شد و جز يازده تن از انصار و طلحه از مهاجران كسي باقي نماند ولي در اين ميان جمعي از مشركان خود را به مسلمانان رساندند. پيامبر فرمود: آيا كسي نيست سد راه ايشان شود؟ طلحه گفت: من يا رسول خدا!!
فرمود: كسي ديگر همانند تو. مردي از انصار گفت: من اي رسول خدا!!
پس آن مرد در مقابل دشمن به دفاع پرداخت اما آن مرد كشته شد و ديگر بار مشركين خود را به مومنان رساندند، رسول خدا (ص) فرمود: آيا كسي نيست سد راه آنان شود؟ طلحه در پاسخ همان سخن نخست را تكرار كرد و رسول خدا (ص) نيز همان گفته قبلي خويش را تكرار فرمود. و مردي ديگر پاسخ داد كه من اي رسول خدا پس به رويارويي با دشمنان پرداخت و او نيز كشته شد. ديگر بار مشركين خود را به مسلمانان نزديك كردند و به همين ترتيب هر بار رسول خدا (ص) همان گفته قبل خود را تكرار مي فرمود و طلحه (رض) نيز همان پاسخ را مي داد، اما پيامبر نمي پذيرفت و فردي از انصار داوطلب دفاع مي شد و به او اجازه داده مي شد و او نيز همانند افراد ماقبل خود به نبرد مي پرداخت. و اين حادثه تكرار شد تا كسي جز طلحه نماند. اين بار رسول خدا فرمود: چه كسي سد راه اين افراد مي شود؟ طلحه گفت: من اي رسول خدا!! پس به او اجازه داده شد و او همانند افراد قبل از خود به سمت دشمن رفت و جنگيد تا در اين كارزار انگشتانش قطع شد. آنگاه طلحه احساس درد و ناراحتي نمود پيامبر فرمود: «لو قلت بسم الله لرفعتك الملائكه و الناس ينظرون» اي طلحه اگر بسم الله مي گفتي فرشتگان تو را به آسمان مي بردند در حاليكه همه مردم تو را مشاهده مي كردند، سپس خداوند مشركين را نيز دور گردانيد.[2]
حضرت طلحه (رض) از معدود افرادي بود كه در اين جنگ با فداكاري فراوان از رسول خدا دفاع كرد تا دستش فلج شد و چندين اثر زخم تير و شمشير در بدنش ايجاد شد. وقتي پيامبر خدا (ص) شجاعت و فداكاري او را مشاهده نمود، فرمودند:«اوجب طلحه الجنه» طلحه بهشت را براي خود محقق ساخت.[3]
قيص روايت مي كند: در غزوه احد چون پيامبر اكرم (ص) در خطر شمشير يكي از مشركان قرار گرفت، طلحه دست خود را در جلوي شمشيرش گرفت تا به بدن مقدس پيامبر اصابت نكند كه در نتيجه دستش در اين حادثه فلج شد و براي هميشه از كار افتاد.[4] ابوعثمان نيز روايت مي كند: در غزوه احد هيچ كس در كنار پيامبر به جز طلحه و سعد باقي نماند تا از آن حضرت دفاع كند.[5]
عايشه و ام اسحاق (دختر طلحه) روايت مي كنند: به پدرمان طلحه در جنگ احد 24 زخم بزرگ رسيده بود. كه يكي از اين زخمها بر سرش وارد شده بود. و طلحه چنان جانانه از پيامبر خدا دفاع كرد كه دستش فلج شد و همچنين زخمهاي فراوان ديگري بر بدن او ظاهر بود، سرانجام پيامبر خدا (ص) در حالي كه دندانش شهيد، و در سر و صورت آن حضرت آثار زخم بود، بر پشت خويش به مكان امني منتقل نمود.[6]
ابوهريره (رض) روايت مي كند: پيامبر خدا (ص) با ابوبكر(رض) و عمر (رض) و عثمان (رض) و علي(ع) و طلحه و زبير بر روي صخره اي در حراء ايستاده بودند سپس آن صخره در زير پاي آنها جنبيد پيامبر خدا (ص) پاي خود را به آن صخره زد و گفت: بر جاي خود بايست! نيست بر تو مگر پيغمبري و صديقي و شهيداني [7]
حضرت طلحه (رض) ما ل و ثروت زيادي داشت كه در خدمت اسلام ومسلمين صرف نمود و در اين مسير از خود سخاوت و بخشش زيادي نشان داد، از اين رو نشانه هاي افتخاري از بارگاه نبوت دريافت نمود. به طوري كه در غزوه احد لقب «طلحه الخير» و در غزوه ذي العشيره «طلحه الفياض» و در غزوه خيبر «طلحه الجود» ناميده مي شد.
قيبه بن جابر در وصف حضرت طلحه (رض) مي گويد: من احدي را نديدم كه مانند طلحه بن عبيدالله بدون درخواست و تقاضاي سؤال كننده مال زياد را به مستضعفين و مستمندان بدهد.[8]
يك بار براي حضرت طلحه (رض) از حضوت موت مبلغ 700 هزار درهم رسيد، حضرت طلحه آن روز و شب را در اضطراب بسر برد همسرش (ام كلثوم دختر ابوبكو صديق) پرسيد: چرا امشب سراسيمه و مضطرب هستي؟ طلحه گفت: بنده اي كه اين همه ثروت در خانه او باشد، چه انتطاري مي تواند از خدايش داشته باشد. همسر در جواب گفت: صبح تمامي اين اموال را در ميان صحابه تقسيم كن! طلحه گفت: خداوند تو را ببخشد! بدرستي كه زني سعادتمند و از خانواده اي اصيل و بزگوار هستي. حضرت طلحه (رض) در صبح روز بعد مال و منال خود را در ميان مستمندان و تهيدستان تقسيم نمود و مقداري از آن مال را به خانه علي ابن ابي طالب فرستاد. همسرش گفت: اي ابا محمد آيا از اين همه مال چيزي نصيب ما مي شود؟ طلحه گفت: هر چه باقي مانده مال تو. آن زن مقدار هزار درهم باقيمانده را براي خود نگهداشت.[9]
سعدي بنت عوف‏المريه روايت مي كند: روزي به خانه طلحه رفتم و طلحه را پريشان و غمگين ديدم سوال نمودم كه چرا پريشان هستي شايد از اهل بيت خود رنجيده اي؟
طلحه (رض) گفت: خير ولي مقداري مال نزدمن هست كه مرا غمگين ساخته آن زن گفت: چرا تو را غمگين ساخته، آنها را به اقوامت ببخش! آنگاه غلامش را صدا زد و همه آن مال را كه مقدار چهار هزار درهم بود در ميان اقوام خويش تقسيم نمود.[10]
سخاوتمندي حضرت طلحه (رض) به گونه اي بود كه اگر لحظه اي مال در خانه اش باقي مي ماند در پريشاني و اضطراب بسر مي برد و تا آن مال را بخشش نمي كرد، آرام نمي گرفت حقا كه القابي چون «طلحه الخير» و «طلحه الجود» و «طلحه الفياض» شايسته اوست، سخاوت او بحدي بود كه مخارج و هزينه زندگي مستمندان قبيله بني تميم را عهده دار بود و همه خانواده ها دور و نزديك از اقوام و غيره را ياري مي نمود، از اين رو صحابه درباره جود و بخشش او چنين مي گويد : ما احدي را سخاوتمندتر از وي در بذل و بخشش لباس، طعام و درهم نديديم.حضرت طلحه با تمام رشادت و جود و سخاوت همگام با پيامبر بود و لحظه اي از آن حضرت جدا نشد تا آن كه رسول خدا (ص) جان به جان آفرين تسليم كرد و به ملاء اعلي شتافت. اين مصيبت مسلمين را شديداً متاثر كرد و آنان را منقلب ساخت طلحه نيز از جمله كساني بود كه اين مصيبت جانگداز بر او گران آمد و احوال او را دگرگون كرد.
بعد از رحلت پيامبر (ص) حضرت ابوبكر صديق (رض) به عنوان خليفه برگزيده شد و زمام امور را بدست گرفت. حضرت ابوبكر (رض) در مدت كوتاه خلافتش با گروه هاي مختلف فتنه جو، مانعين زكات، مرتدين، مدعيان نبوت و منافقين مواجه شد. حضرت ابوبكر با تدبير سياسي خود مجاهدين را در بين يازده نفر از فرماندهان لايق و ورزيده تقسيم نمود و هر يكي را به ناحيه‏اي فرستاد و به خوبي از عهده مشكلات ايام خلافتش بر آمد.
ابوبكر صديق (رض) پس از 2 سال و 6 ماه خلافت
در سال 1390 هـ.ق وقات يافت.
بعد از رحلت حضرت ابوبكر (رض) حضرت عمر فاروق (رض) عهده دار خلافت شد و با تدبير فوق العاده خويش پيروزي هاي بزرگي نصيب او گرديد و با سيرت حميده و حسنه‏اش به زندگي خود پايان داد و طلحه (رض) نيز يكي از مشاوران آن حضرت بود كه در صفوف جهاد در خط مقدم جبهه بود.
بعد از رحلت سيدنا عمر فاروق (رض) حضرت عثمان بن عفان (رض) با بيعت اهل شوري خلافت را به عهده گرفت و در سال 35 هـ كه فتنه جويان در خفا بر عليه اسلام و مسلمين فعاليت مي نمودند او را به شهادت رساندند و قلوب متحد مسلمين را از هم جدا نموده و در ميان شان تفرقه و اختلاف شديدي به وجود آورده اند كه باعث به وقوع پيوستن جنگهاي متعددي و كشته شدن هزاران مسلمان گرديد.
علقمه بن ابي وقاص روايت مي كند طلحه و زبير و عايشه براي خونخواهي حضرت عثمان تصميم گرفتند به بصره بروند زيرا آشوب گران كه در قتل عثمان دست داشتند در آنجا بيش از جاهاي ديگر بودند در اين هنگام طلحه (رض) را ديدم كه در خلوت در حالت تفكر نشسته ، ريشش را به دست گرفته و به سينه اش مي زند، به او گفتم: اي ابا محمد تو را در فكر و اندوه مي بينم اگر اين عمل (خونخواهي عثمان و جنگ با شورشيان) را دوست نداري منصرف شو و به مدينه بگرد. طلحه گفت: اي علقمه مرا ملامت مكن. فكر و اندوه من از آنجاست كه در گذشته با هم متحد، همدل و قدرت واحدي بوديم كه بر عليه دشمنان اسلام مي جنگيديم ولي امروز به گروه ها و دسته هاي مختلفي تقسيم شده و در مقابل هم همانند دو كوه ايستاده و به جنگ و خونريزي يكديگر دست زده ايم ولي چون عثمان بر ذمه من حقي داشت و در ميان من و او مسئله اي بود كه كفاره و توبه آن بجز ريختن خون من در راه خونخواهي او و قتل قاتلان او چيزي ديگر نيست، ناچارم كه در اين راه خارج شوم.[11]
ذهبي مي گويد: مسأله مهم در نزد حضرت طلحه (رض) كه توبه آن را فقط ريخته شدن خونش در آن راه مي دانست) اين بود كه وقتي آشوبگران در مدينه بر عليه حضرت عثمان قيام كردند و خانه حضرت عثمان را به محاصره درآوردند، طلحه (رض) بنابر اجتهاد خويش از عثمان حمايت نكرد تا اينكه شهادت عثمان (رض) با آن وضع بسيار فجيع و دردناك به وقوع پيوست آنگاه رأيش عوض شد و از بابت ياري نكردن عثمان نادم و پريشان گرديد چون تصور نمي كرد كه حضرت عثمان بن عفان (رض) بدست شورشيان با آن مظلوميت به شهادت برسد، چنانچه ديگر مردم مدينه نيز تصور شهادت وي را نداشتند.
در سال 36 هجري در جنگ جمل پس از اينكه مذاكره اي بين طلحه و زبير و علي(ع) صورت گرفت طلحه و زبير ميدان جنگ را رها كرده و از جنگ كناره گيري كردند، هنگامي كه حضرت طلحه معركه جنگ را ترك كرد مورد اصابت تير مروان بن حكم قرار گرفت اين تير به ساق پايش اصابت كرد، خون زيادي از پايش ريخت تا به حالت ضعف افتاد و در اثر خونريزي زياد به درجه رفيع شهادت نايل گرديد.[12]
سيدنا علي (ع) پس از شهادت طلحه نزد او رفت و از مركبش فرود آمد و او را نشاند و گرد و غبار را از صورت او پاك كرد و بر او ترحم نمود و با تأسف گفت: اي كاش بيست سال پيش مي مردم (و چنين امري پيش نمي آمد) اي ابومحمد! رحمت خدا بر تو باد! بر من خيلي دشوار و ناگوار است كه تو را در زير ستارگان ، خفته در خاك و خون مي بينم. خداوند جمال طلحه را در بهشت موعودش جميل و نيكو بدارد و از او خشنود باشد و سلام خدا در فردوس اعلي بر او باد.
[1] - تهذيب (7/37)
[2] - نسائي (6/29-30)
[3] - ترمذي (3739) مسند احمد (1/165) ، مستدرك حاكم (4/1374)
[4] - بخاري (3724) و (4063) ابن جامه (1281)
[5] - بخاري (3723) مسلم (2414)
[6] - طبقات ابن سعد (3/155)
[7] - مسلم (2417) ترمذي (3698)
[8] - طبراني (194) الاصابه (5/235) طبقات (3/157)
[9] - سير اعلام النبلاء (1/30-31)
[10] - سير اعلام (1/88) الجمع (1469) طبراني (195)
[11] - مستدرك حاكم (3/372)
[12] - مستدرك حاكم (3/370) طبراني (201) الاصابه (5/235)

اخلاق اسلامي


نويسنده : مولوي غلام حيدر فاروقي

در اين مقاله كوتاه مي‏خواهم توجه برادران و خواهران مسلمان را به بعضي آيات و رواياتي كه پيرامون اخلاق نيكو نقل شده است جلب نمايم تا درسي باشد در زندگي ما، زيرا سعادت دنيا و اخرت انسان در اطاعت و پيروي از دستورات خدا و پيامبر اكرم نهفته است مسلمانهاي صدر اسلام با اخلاق اسلامي توانستند در مدت كمتر از يك ربع قرن پرچم اسلام را در اقصي نقاط جهان به اهتزاز در آورند .
خداوند متعال در رابطه با پيامبر عظيم الشأن اسلام مي‏فرمايد « وانك لعلي خلق عظيم » بدرستيكه شما اي پيامبر داراي اخلاق بزرگي هستيد ، از حضرت عايشه صديقه ام المؤمنين رضي الله عنها سؤال شد كه اخلاق پيامبر چگونه بود ، ايشان فرمودند :« كان خلقه القران » اخلاق پيامبر قرآن بود ، يعني پيامبر قرآن مجسمي بودند كه از رفتار و كردار و گفتار پيامبر به فرامين و مفاهيم قرآن پي مي‏بريم .
و در روايتي ديگر حضرت عايشه مي‏فرمايند: (پيامبر به كسي دشنام نمي‏داد و هيچگاه در مجلسي كه حرفهاي زشت و بيهوده گفته مي‏شد توقف نمي ‏فرمود و در بازارها با صداي بلند فرياد نمي‏زد و پاسخ بدي را با بدي نمي‏دادند و از صفات بارز ايشان عفو و گذشت بود بعنوان مثال به يك نمونه از گذشت ايشان اشاره مي‏كنم . در فتح مكه همه مشركين گمان مي‏كردند كه پيامبر از آنها انتقام سيزده سال شكنجه و اذيت و آزار مسلمانها را خواهد گرفت اما پيامبر (ص) بجز چند نفر كه مرتكب قتل شده بودند در مورد بقيه مشركين فرمود : « اذهبوا انتم الطلقا » برويد شما آزاد هستيد .
و فرمودند : هر كس به خانه ابوسفيان پناه برد در امان است با اين اعلام عفو عمومي درسي به همه مسلمانها تا قيام قيامت آموختند كه هرگز در صدد انتقام جوئي نباشيد و همين اخلاق پيامبر اكرم (ص) بود كه گروه گروه به دين اسلام مشرّف شدند كه سوره نصر پيرامون همين قضيه نازل شد.
كه يكي از صفتهاي پرهيزگااران را اينطور بيان مي‏كند « و الكاظمين الغيظ » آنها هنگام عصبانيت خشم و غضب خود را فرو مي‏بردند و در صدد انتقام جوئي بر نمي‏آيند و مردم را مورد عفو و بخشش قرار مي‏دهند .آنها انسانهاي نيكوكار هستند و خدا نيكوكاران را دوست دارد .
حضرت انس بن مالك (رض) مي‏فرمايد : من ده سال در خدمت رسول خدا بودم هرگز ايشان سخني كه باعث ناراحتي من شود نفرمودند ، اگر كاري انجام مي‏دادم و اگر هم كاري را انجام نمي‏دادم به من نمي‏گفتند كه چرا انجام نمي‏دادم بلكه مي‏گفتند «خياركم احسنكم اخلاقاً» بهترين شما كسي است كه اخلاق او از همه بهتر باشد .
اسامه بن شريك (رضي الله عنه ) مي‏فرمايد : من از رسول خدا سؤال كردم بهترين نعمت كه به انسان داده شده است چيست؟ فرمودند : اخلاق نيكو و فرمودند : سنگين ترين عمل مؤمن در ميزان سنجش اعمال او در قيامت اخلاق نيكو است .
اما كسي كه آراسته به اخلاق نيكو است بايد اجد اين صفات باشد . با حيا باشد چون حيا و شرم شاخه‏اي از ايمان است به كسي اذيت و آزار نرساند ، راستگو باشد ، از دروغ بپرهيزد ، از صحبتهاي بيهوده اجتناب كند ، در اصلاح خودش كوشا باشد ، انسان باوقاري باشد ، در برابر مصيبتها و مشكلات صبر و شكيبائي داشته باشد ، در برابر نعمتهاي خدا سپاسگذار باشد، در مقابل مقّدرات الهي راضي و خشنود باشد ، انسان پاكدامن باشد ، به كسي دشنام ندهد ، كسي را لعنت نكند ، از سخن چيني و غيبت بپرهيزد ، نسبت به برادران و خواهران مسلمانش كينه و دشمني نداشته باشد بخل نورزد نسبت به ديگران حسادت نكند با چهره‏ي باز با ديگران برخورد كند و اگر كسي را دوست دارد ، دوستي او بخاطر رضاي خدا باشد و دشمني او هم بخاطر رضاي خدا باشد ، اين خلاصه‏اي از علامتهاي انسان خوش اخلاق بود كه اميدوارم آويزه گوش خود قراردهيم و به آن عمل كنيم .
در روايتي ديگر پيامبر اكرم (ص) مي‏فرمايد : (به انسان مؤمن در برابر اخلاق شايسته‏اش اجر و پاداش روزه‏دار و شب زنده دار داده مي‏شود ) و (كامل ترين مؤمن از نظر ايمان كساني هستند كه از همه اخلاقشان بهتر و نيكوتر باشد ) و در روايتي ديگر مي‏فرمايد « ان من احبكم الي و اقربكم مني مجلساً يوم القيامه احسنكم اخلاقاً‌و ان ابغضكم الي و ابعدكم مني يوم القيامه الشرثارون و المتشدقون و المتفيهوم » همانا محبوبترين شما نزد من و نزديكترين شما به من در روز قيامت كساني هستند كه اخلاق آنها از همه بهتر و نيكوتر باشد . و مغبوض ترين و منفورترين شما نزد من و دورترين شما از من در روز فيامت انسانهاي پرحرف و خود خواه و متكبر هستند .
مطلب در اين رابطه بسيار است بنده به همين چند سطر اكتفا مي‏كنم چون گفتني‏ ها بسيار گفته شده است اما آنچه امروز كم داريم عمل است از خداوند متعال خواستاريم كه به ما و همه مسلمين جهان توفيق عمل به دستورات شريعت مقدس اسلام عنايت بفرمايد .

اسوه هاي عملي نبوي در تشكيل جامعه مدني


نويسنده:مولوي محمد عمر عاشوري

با نزول وحي بر رسول خدا (ص) آن حضرت اساسي ترين بخش از همايش رسالت خود را با ايجاد يك انقلاب و دگرگوني در بنيادهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اخلاقي در جامعه آغاز نمود. تلاش پيامبر در ارائه الگوهاي كامل اعتقادي و اخلاقي بر پايه دو ركن اساسي اسلام يعني كلمه توحيد و توحيد كلمه در شرايطي آغاز شد كه ساختار اجتماعي، فرهنگي و سياسي آن زمان از اخلاق و معنويت تهي بود اما جديت كامل و رعايت قوانين اعتقادي و اخوت اسلامي از جانب پيامبر باعث گشت كه با گذشت دو دهه از ظهور اسلام، مهمترين تحولات در شكل گيري تمدن نوين بوجود آيد و توده هاي عظيم مردمي با طبقات مختلف و قوميت هاي متفاوت در سايه احكام اسلامي جزء لاينفك پيكره امت اسلامي محسوب شده و به عنوان امتي مؤمن، متحد و متمدن شناخته شود.
قوميت گرايي و تفوق طلبي بر اساس روابط قبيله اي و نسبي از عمده ترين موانع در تحقق نظام اجتماعي به شمار مي آيد.
سعي بر آن است تا در چند سطر آتي به مهمترين اسوه هاي عملي پيامبر در تشكيل جامعه مدني اشاره شود.
1- تقوي مهمترين عامل در تشكيل جامعه مدني
قوميت گرايي و تفوق طلبي بر اساس روابط قبليه اي و نسبي از عمده ترين موانع در تحقق نظام اجتماعي به شمار مي آيد. لذا پيامبر مبارزه با اين پديدة شوم را بر مبناي يكتاپرستي يكي از مهمترين منشورات دعوت خويش قرار داد. آن حضرت بر مبناي تعاليم بلند اسلامي كه مرزبندي ميان قبايل و طوايف نوعي تلون جهت شناساندن افراد بيش نيست توانست بلال سياه حبشي و سلمان فارسي را «كه از سفيدپوستان ايراني به شمار مي آمد» به عنوان برادر ايماني گرد هم جمع آورد و آنها را از حقوق مساوي و امتيازات برابر برخوردار سازد و ملاك برتري آنها را نزد خداوند چنين اعلام كند! «اي مردم ما شما را از يك مرد و يك زن آفريديم و به قبايل مختلف تقسيم نموديم تا شناخت شما نسبت به يكديگر آسانتر باشد. بي ترديد بهترين شما نزد پروردگار، پرهيزگارترين شماست»
(سوره حجرات آيه 13)
2- نقش همبستگي و اتحاد در تشكيل جامعه مدني
پس از هجرت رسول خدا به شهر مدينه، گروهي از دو قبيله اوس و خزرج كه ساليان متمادي گرفتار منازعات خونين بودند، با آن حضرت گفتگو نموده و به اسلام گرويدند و اظهار داشتند اگر رسول خدا به مخاصمات ريشه دار قبيله اي آنها پايان دهد گرد پيامبر جمع شده و از ياران و ياوران صديق وي خواهند شد.
رسول خدا(ص) با تدبير حكيمانه اش مخاصمات ديرينة اوس و خزرج را به اخوتي پايدار تبديل نموده و بدين وسيله پايه هاي اوليه جامعه مدني را بنياد نهاد و از اين تاريخ به بعد رسول خدا موجوديت رسمي حكومت خويش را اعلام نمود.
خداوند در آيات 62-63 سوره انفال از ايجاد الفت بين دو قبيله بعنوان امداد الهي ياد مي كند:«اوست كه تو را به ياري خود و مؤمنان ياري نمود و دلهايشان را الفت و پيوستگي بخشيد اگر همه ثروت جهان را خرج مي كردي نمي توانستي در قلبهايشان الفت ايجاد كني. اما خداوند آنان را الفت بخشيد زيرا او مقتدر و حكيم است.»
3- نقش همزيستي مهاجرين و انصار در تشكيل جامعه مدني
پس از آنكه مسلمانان از شهر مكه به شهر مدينه هجرت نمودند ، زمان ورود به شهر مدينه، با استقبال جوانمردانه انصار مواجه گرديدند. رسول خدا بين مهاجرين و انصار پيمان اخوت و برداري بست و حقوقي بر آن مرتب ساخت كه از پيوند برادري نسبي مستحكم تر بود. بر اساس اين اخوت، هر انصاري كفالت يك خانواده مهاجر را به عهده گرفت و گاهاً براي احراز مقام كفالت، مجبور به انداختن قرعه مي شدند. قرآن مجيد مي فرمايد:
«كساني كه پيش از ايشان “مهاجرين“ در ديار هجرت و ايمان منزل گرفتند. كساني را كه به سوي آنها هجرت نموده باشند دوست مي دارند و در دل خويش نيازي به دارايي ايشان نمي بينند و هر چند نيازمند باشند ديگران را بر خويش ترجيح مي دهند»
(سوره حشر آيه 9)


4- نقش همبستگي ديني و سياسي جامعه مدني
نيازمندي حكومت نو پاي اسلام به ثبات سياسي و اجتماعي در داخل شهر مدينه جهت قوام بخشيدن به نظام حقوقي و سياسي ميان جامعه چند قومي ساكن در شهر مدينه متشكل از مهاجرين، انصار، يهوديان و اقليتهاي مشترك، پيامبر را بر آن داشت تا اولين منشور و معاهده سياسي و اجتماعي خود را بر اساس دو اصل وحدت بين مسلمين و همبستگي سياسي با غير مسلمانان بر پايه مشتركات عقيدتي و حفظ اقتدار ديني (اسلام) ارائه دهد.
رسول خدا در اين منشور اصلي مسلمانان را به هم گرايي در مقابل دشمن و پرهيز از تفرقه و مصلحت انديشي هاي مادي فردي و تعهد قوانين عرفي زمان و همزيستي مسالمت آميز با افراد غيرمسلمان در چهارچوب بردباري ديني و رعايت اصل تفوق اسلامي در مقابل ساير اديان فراخواند.
التزام ساكنين شهر مدينه به تعهدات مطروحه از جانب پيامبر موجب گشت تا در زمان كوتاهي جامعه اسلامي جسارت مقابله با سپاهيان روم و ايران را پيدا كند و با فرستادن سفير به دربار پادشاهان، آنها را به تسليم در مقابل دين خدا دعوت كند.

1-نقش جاذبه هاي اخلاقي پيامبر در جامعه مدني
و آن حضرت(ص) از طريق ارائه الگوهاي رفتاري و اخلاقي خود، موجبات دگرگوني هاي عميقي را در نهادهاي اجتماعي، سياسي خصوصاً در امت نوپاي آن زمان به وجود آورد.
التيام بخشيدن به مخاصمات ديرينه اوس و خزرج حاكي از ميزان تاثير اخلاق پيامبر است. خداوند در آيه 159 سوره آل عمران مي فرمايد:
«بر اثر رحمتي از طرف خداوند تو نسبت به مردم با ملايمت رفتار مي كني و اگر جفا كار و سنگدل بودي مردم از پيرامون تو مي رميدند، پس آنها را عفو كن و بر ايشان طلب آمرزش نما»
رسول خدا حكومتش را در جامعه مدني بر جذب قلوب تاسيس نمود و همين شيوه حسنه باعث گرديد تا ريشه‏هاي حيات اسلام در دل و جان مردم قرار گيرد و آنها را به امتي واحد تبديل نمايد. ياران رسول خدا نيز با تأسي به شيوه هاي رفتاري، اخلاقي پيامبر توانستند در مدت كوتاهي جامعه كوچك مدني را به بزرگترين قدرت جهان آن روز تبديل نمايند. شكي نيست كه گسترش برق آساي اسلام در خارج از شبه جزيره عربستان مرهون حسن سلوك و سجاياي اخلاقي سربازان اسلام بود.
بارزترين اين درخششها در زمان خلافت خلفاء راشدين بويژه در عهد فاروقي تجلي مي كند. اين وضعيت رو به جلو ادامه داشت تا اينكه ناهنجاري هاي اخلاقي در بين مسلمانان جايگزين بهترين هنجارهاي اخلاقي گرديد و در اثر روي آمدن مسلمين به تعصبات قومي و سودجوئي هاي مادي، عزت از مسلمين سلب شد و تا روي كار آمدن امپراتوري عثماني، اسلام به كمال روي عزت نديد و پس از اضمحلال عثماني ها، حكومت اسلامي به چندين كشور تقسيم شد و قبله اول مسلمين به دست يهود اشغال گرديد. دچارشدن به نابساماني هاي كنوني زائيده‏ي عدم توجه به تعهدات اخلاقي و مباني ارزشمند اسلامي است.
به اميد آنكه با بهره گيري از ايمان به خداي يگانه و داشتن شعور ديني و اجتماعي و تعهد به مباني اخلاقي با تأسي به سنت رسول اكرم (ص) شاهد عزت و سربلندي اسلام باشيم والسلام.

Jun 21, 2007

تساهل و تسامح در اسلام

نويسنده : مولوي اسماعيل كاظمي

مدتي است كه بحث تساهل و تسامح در جامعه مطرح است .موافقين و مخالفيني هم بخود جلب كرده كه در اين باره نظر پردازي كرده‏اند كه نظرات هر يك در جاي خود مورد دقت و تدبر است .
اما آنچه كه بنده را واداشت تا در اين باره مطالبي را به رشته تحرير در آورم ، بيانات ارزشمند عالم رباني دانشمند صحنه سياست و ديانت علامه مولانا فضل الرحمن بود كه در جلسه ختم اصح الكتاب بعد از كتاب الله بخاري شريف در مسجد مكي زاهدان ايراد فرمودند :
ايشان در بيانات ارزشمندشان در پيرامون اتحاد مسلمانان فرمودند : مصلحت زمان اقتضا مي‏كند در عصري كه كفار براي پيشبرد منافع و اهداف شومشان بر عليه مسلمانان امت واحده قرار گرفته‏اند و هر روز به بهانه‏هاي واهي در پناه سازمانهاي به اصطلاح حقوق بشر ، حقوق مسلمانان را ناديده و پايمال مي‏كنند ، ذخاير و ثروت و دارايي مان را چپاول ، عزت و غيرت مان را خوار مي‏سازند .
بر امت مسلمه است كه بخاطر حفظ كيان اسلام، وحدت را سر لوحه برنامه‏هاي خود قرار داده و از ابزار و سلايقي كه موجب تفرقه در بين اقشار امت اسلامي و مصلحت ديني . انسان از بعضي نظرات خود چشم پوشي نمايد . كه در اين زمينه مثالهايي را از صدر اسلام بيان فرمودند كه در ادامه مطلب به آنها خواهيم پرداخت .
اما آنچه در بيانات ايشان محرز بود و بيشتر به آن توجه داشتند مسئله تسامح و تساهل در اسلام بود .
بد نيست اول بدانيم كه تسامح و تساهل چيست در چه مواقعي بكار مي‏رود .

تعريف تساهل و تسامح :
آنجه در كتابهاي لغت آمده اين است كه: تساهل و تسامح يك معنا دارد ، و آن بمعناي آسان گرفتن و گذشت است . اما يك معنا بودن اين دو واژه زماني است كه با هم استعمال شوند، و اگر جدا جدا بيان شوند معاني آن فرق مي‏كند.
چون تساهل نوعي بي‏تفاوتي و اباحه گري است . بر خلاف تسامح كه در آن مدارا و گذشت همراه با اقتدار و بزرگواري است .
به عبارت ديگر تسامح از ماده سمح به معناي بخشش و نوعي كنار آمدن همراه با جود و بزرگواري و با حلم و بردباري است .
اما در اصطلاح ، تساهل و تسامح به معناي عدم مداخله و ممانعت يا اجازه دادن از روي قصد و آگاهي به اعمال و عقايدي است كه مورد پذيرش و سند شخص نباشد .
به تعبير ديگر تساهل بايد در ميان افرادي صورت گيرد كه بنحوي با هم اختلاف داشته باشند . بنابراين مدارا و همزيستي مسالمت آميزي كه در ميان افراد جوامع يك رنگ و هم عقيده وجود دارد . از تعريف تساهل خارج است .
پس نتيجه مي‏گيريم كه تساهل و تسامح هرگز به معناي پذيرش عقيده مخالف نيست ، چرا كه تساهل و تسامح با هدف حفظ ايمان مسلمانان و پرجاذبه ساختن آن در برابر ديگر اديان شكل گرفته ، نه پديد آوردن حالت انفعالي مسلمانان اسلام بر خلاف پندار ناآگاهان ، در برابر انحراف با قاطعيت مي‏ايستد و از آن دفاع مي‏كند .
يكي از اصول اوليه اسلام دعوت به مدارا است ، چنانچكه پيامبر (ص) پس از تسليم شدن كفار از گذشته آنها چشم پوشي كرد و حتي به آنها مسئوليت نيز مي‏داد .
گذشت پيامبر (ص) از مسلمانان در جنگ احد و جنگ تبوك ، تخلف ابولبابه ، عفو وحشي قاتل حمزه سيدالشهداء ، همه اينها انعطاف پذيري حضرت در طي 23 سال دوران رسالت براي رسيدن به اهداف بلند الهي ، و ارائه الگو براي ما مسلمانان مي‏باشد .
حضرت به همان اندازه كه از عطوفت و لطف سرشار بود ، در برابر اجراي حدود الهي هرگز قائل به تساهل و تسامح نبود و در برابر كفار و منافقان ذره‏اي انعطاف نشان نمي‏داد.
پيامبر (ص) رحمه للعالمين بود ، ولي وقتي كه كانون دين مورد تهاجم قرار مي‏گرفت با تمام قدرت و شدت به دفاع از آن برمي‏خاست.
اسلام اصل تساهل و تسامح را به معناي درست و دقيق ان مي‏پذيرد ، و پيروان خود را به آن سفارش مي‏كند ، چنانچه پيامبر (ص) مي‏فرمايد ،« ان الله تعالي رفيق يحب الرفق و يعطي عليه ما لا يعطي علي العنف » خداوند متعال نرم و مهربان است و نرمي و مهرباني را دوست دارد و به آن چيزهايي مي‏دهد كه به درشتي و مهرباني نمي‏دهد .
يا مي‏فرمايد «مداراه الناس نصف الايمان و الرفق بهم نصف العيش» مدارا با مردم ، نيمي از ايمان و نرمي و مهرباني آنان نيمي از زندگي است.
يا اينكه مي‏فرمايد :«ان الله امرني بمداراه الناس كما امرني باقامه الفرائض » خداوند مرا به مردم فرمان داده است . آنگونه كه به پا داشتن بايد ها و واجبها فرمان داده است يا حضرت علي ( رضي الله عنه ) مي‏فرمايد : سلامه الدين و الدنيا في مدارا الناس » سلامتي دين و دنيا در مدارا يا مردم است.
به قول حافظ كه مي‏گويد :
آســـــايش دو گيتي تفسير اين دو حـــــرف است
با دوستان مروت با دشمنان مـــدارا

انسان دوستي در اسلام
از جايگاه نگرش اسلام ، انسانيت انسان از ديدگاه اسلام يك ارزش است و بر همين اساس ، پاسداري از حقوق انسان را لازم مي‏شمارد .
اسلام دين سهله است در شريعت اسلام تكاليف دست و پاگير و شاق حرج آميز وضع نشده است .
«ما جعل عليكم في الدين من حرج » خداوند در دين تنگنايي قرار نداده است .
سمحه سهله بودن شريعت برگرفته از حديث معروف پيامبر اكرم (ص) است كه مي‏فرمايد :
«لم يرسلني الله بالرهبانيه و لكن بعثني بالحنيفه السهله السمحه » خداوند مرا به گوشه‏گيري و انزوا برنينگيخته ، بلكه به آئيني پاك و آسان و با گذشت برانگيخته است .
از اين حديث استفاده مي‏شود كه شريعت اسلام فوق توان انسان نيست بلكه سهل و آسان است .

نمونه‏هايي از سماحت اسلامي
فتح مكه : پيامبر اكرم (ص) تمام دشمنيها و بديهاي قريش را كه در مدت 20 سال دوران بعثت با مسلمانان داشتند ناديده گرفت و در كمال بزرگواري و كرامت ، همه را بخشيد و فرمود : « اذهبوا انتم الطلقا » و به مسلمانان دستور داد كه به هيچ روي به آزار و اذيت و دشنام و بدگويي آنان نپردازند .
صلح حديبيه : در صلح حديبيه با وجود اينكه ظاهر عهدنامه براي مسلمانان ذلت بار و خوار كننده بود ، اما پيامبر با وسعت نظري كه داشتند ، براي اهداف عاليتر و بهتر و آينده‏اي روشن تر آن را پذيرفت ، با وجود اينكه اكابر صحابه همچون حضرت عمر و علي از پذيرفتن آن خودداري مي‏ورزند ، و آن را مايه ننگ و ذلت و خواري براي مسلمانان تلقي مي‏كردند ، اما پيامبر اكرم (ص) چون مصلحت انديش بود و مصلحت را در پذيرش آن مي‏ديد ، تمام مسلملنان را ملزم به پذيرش و حفظ رعايت مفاد آن مي‏نمايد .

برخورد با نمايندگان نصاراي نجران
در سال دهم هجري زماني كه نمايندگان نصاراي نجران در مدينه منوره به حضور پيامبر (ص) مي‏رسند ، و مسائل شان را بازگو مي‏كنند ، مورد احترام آن حضرت قرار مي‏گيرند ، و پيامبر (ص )به آنان اجازه مي‏دهند كه در مسجد نبوي ، مراسم عبادي‏شان را كه وقت آن فرا رسيده بود آزادانه انجام دهند و آنان در حضور پيامبر ، در حالي كه رو بـه مــشرق (جــانب بيت المقدس ) درســـــت در


در جهت خلاف قبله ايستاده بودند ، بدون هيچگونه مزاحمتي مراسم عبادي خويش را بجا مي‏آورند .
نجرانيان آزادانه پيمان صلحي با مسلمانان بستند كه بر اساس آن در مقابل جزيه ، مسلمانان از حقوق شهروندي آنها در مقابل تجاوز نيروي دشمن همچنانكه از كيان و عرض مسلمانان دفاع و حفاظت مي‏كنند از آنان نيز حفاظت نمايند ، بدون اينكه ايشان در جنگ شركت كنند .
اين پيمان در زماني صورت مي‏گيرد كه حكومت اسلامي در مدينه پايه‏هاي اقتدار خويش را استوار ساخته بود ، و مسلمانان به راحتي مي‏توانستند با قدرت شمشير همه آنها را از بين ببرند و با استفاده از ضعف و درماندگي آنها عرصه را بر آنان تنگ و مالياتهاي سنگيني از آنان اخذ نمايند و از مراسم عبادي ويژه جلوگيري نمايند و جلوي رفت و آمد و كسب و كار آنان را در مدينه منوره بگيرند .

برخورد با يهوديان خيبر
يهوديان خيبر با آنكه پيمان شكني كرده بودند و براي از بين بردن مسلمانان و ضربه زدن به اسلام در يك توطئه مشترك با كافران قريش همدست شده بودند ، ولي پس از آنكه دژهاي بسيار محكم آنها به دست تواناي سربازان اسلام فتح شد وشكست خوردند و مسلمانان بر آنها چيره شدند ، پيامبر (ص) به مسلمانان دستور دادند كه بدون اجازه وارد خانه‏هاي آنان نشوند و به زنان و فرزندان آنان ستم نكنند.
همچنين در زمان خلافت حضرت عمر فاروق ( رضي الله عنه ) كه بخشهاي وسيعي از سرزمينهاي ايران به دست پر قدرت مسلمانان فتح شد و در عمل ، ايران در قلمرو و زير سيطره و حاكميت اسلام مسلمانان قرار گرفت و مسلمان شدند .
تاريخ ثابت كرده كه نه تنها مردم ايران هيچ گونه آزار و اذيت و شكنجه‏اي از مسلمانان نديدند ، بلكه به گونه‏اي بي‏سابقه مهربانانه در زير چتر حمايتي اسلام قرار گرفتند.
ايرانيان آنچنان كه شيفته رفتار و كردار و منش مسلمانان شده بودند كه پروانه وار گرد شمع وجود مسلمانان حلقه زده و با آغوش باز از آنان استقبال كردند. با وجودي كه هنوز اسلام را به طور كامل نپذيرفته بودند، در بيشتر موارد در امر گسترش حاكميت اسلام به آنها مدد مي رساندند، بسياري از آنان با اينكه هنوز مسلمان نشده بودند، در پناه دولت اسلام در كمال آسايش و امنيت زندگي مي كردند.
به گفته مسعودي در مروج الذهب، پس از سه قرن هنوز آتشكده هاي فراواني در گوشه و كنار ايران به چشم مي خورد، و زرتشتيان بدون هيچگونه دغدغه و هراسي در پرتو مهرباني و مهرورزي مسلمانان به مراسم ديني خود مشغول بودند.
در ابتداي دوره خلافت عباسيان، نحله ها و رشته هاي كلامي و فلسفي زيادي به وجود آمده بود و عقايد گوناگون و گاه بسيار ناسازگار و مخالف يكديگر وجود داشت و صاحبان عقايد، در يك فضا و محيط به دور از تنش، در كنار هم به سر مي‏بردند و هر كس از عقيده و مرام خود دفاع مي‏كرد. حكومت هم تا آنجا كه به سياست برخورد نداشت، آزادي عقيده را محترم مي‏شمرد، از اين روي، دانشمندان غير مسلمان و حتي دهريان و ماديان را كه در آن وقت به نام زنادقه خوانده مي‏شدند، آزادانه عقايد خويش را بازگو مي‏كردند.

عدالت و تسامح
عدالت زمينه ساز تسامح است، عدالت از مهمترين و برجسته ترين و والاترين پايه ها و استوانه هاي ارزشي و انساني اسلام به شمار مي رود. عنصر عدالت از چنان اهميت والايي در اسلام برخوردار است كه به عنوان مهمترين هدف بعثت انبيا ياد شده است: «ليقوم الناس بالقسط» اجراي عدالت به معناي گسترده آن و در همه زمينه هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و قضايي هيچگاه ويژه مسلمانان نيست. هر جا اسلام حاكم شود، بايد اين ستون و ركن مهم وجود داشته باشد، به گونه اي كه همگان، چه مسلمان و غير مسلمان در پناه اسلام به آساني بتوانند از اين خوان گسترده بهره ببرند.
يا ايها الذين آمنوا قوامين لله شهداء بالقسط و لا يجرمنكم شنأن قوم علي اعدلوا هو اقرب للتقوي و اتقوا الله ان الله خبير بما تعلمون
شهادت دهيد، دشمني كه با ديگران داريد شما را وا ندارد كه به عدالت رفتار نكنيد. با آنان به عدالت رفتار كنيد كه آن به تقوي نزديك تر است و از خدا بپرهيزيد و تقوا را پيشه كنيد كه خدا به آنچه كه مي كنيد، آگاه است.
منظور از ديگران، كفار مي باشند كه با مسلمانان دشمني و كينه دارند. با اين حال، مسلمانان به حكم آيه مباركه مكلفند كه با آنان به عدالت رفتار كنند و اين اصل مهم اسلام را در حق آنان نيزمراعات كنند. توجه انسان به اصول انسانيت و پافشاري به برقراري عدالت و بهره مندي پيروان اديان ديگر، حتي كفار از حمايت اسلامي، نقش مهمي در پيشرفت اسلام در قرن‏هاي نخست داشته است.
به اعتراف مورخ معروف غربي ويل دورانت به اينكه اسلام قرنها در همه عصرها پيشتاز بوده است، مي‏نويسد:
اسلام طي پنج قرن از لحاظ نيرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نيك و تكامل سطح زندگي و قوانين منصفانه انساني و تساهل ديني، احترام به عقايد و افكار ديگران، سياست و ادبيات و تحقيق علمي و علوم و طب و فلسفه پيشاهنگ جهان بود.
سياست اسلام، در پديد آوردن رابطه با غير مسلمانان كه سر ستيز و جنگ با مسلمانان را نداشته باشند و از فتنه گري و تجاوز بپرهيزند، بر پايه صلح و دوستي و عدالت بنا شده است. از اين روي اسلام همان طوري كه مسلمانان را از بي عدالتي و ستم بر يكديگر در عرصه هاي گوناگون اجتماعي و فردي باز داشته است. آنان را از بي عدالتي درباره غير مسلمانان هم پرهيز داده است.
در قرآن مجيد، عامل پيدايش اختلاف بين امتها، بي عدالتي و تجاوزگري معرفي شده است. از اين روي به پيامبر اكرم (ص) دستور داده است كه اعلام بدار :«وامرت لا عدل بينكم الله ربنا و بكم ، لنا اعمالنا و لكم اعمالكم ، لا حجه بيننا و بينكم الله يجمع بيننا و اليه المصير » من مأمورم در ميان شما به عدالت رفتار كنم . خداوند پروردگار ما و شماست. نتيجه اعمال ما از آن ما و نتيجه كارهاي شما از آن شماست . دشمني شخصي در ميان ما نيست و خداوند ما و شما را در يك جا گرد مي‏آورد و بازگشت همه بسوي اوست.
اين برخورد مهربانانه و انسان دوستانه كه از تساهل و تسامح اسلامي سرچشمه مي‏گيرد ، تنها درباره پيروان اديان الهي و اهل كتاب نبود ، بلكه كافران و مشركان نيز تا هنگامي كه عليه مسلمانان دست به ترفندي نزده بودند ، مراعات مي‏شد ،« لا ينها كم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين »خداوند شما را از دوستي آنان كه با شما در دين ستيز و دشمني نكرده و شما را از ديارتان بيرون نكرده‏اند ، باز نمي‏دارد . تا از آنان بيزاري بجوئيد بلكه داد و انصاف را دوست مي‏دارد.

هدف از تساهل و تسامح در اسلام
بطور كلي هدف اصلي از تمام دستورات اسلام ، بدون استثناء در هر موردي كه در آن امري بنحو وجوب يا استحباب شده ، هدف و نتيجه نهائي آن ايجاد يك نوع محبت و الفت و برادري و اتحاد ميان انسان و مسلمين است .
مانند امر به نماز جمعه و جماعت ، سلام كردن ، مصافحه ، مشورت ، نصيحت ، تعاون ، اصلاح ذات البين ، عدالت ، صداقت ، مواسات ، ترحم ، عطوفت ، احسان بوالدين ، صله رحم ، مراعات حق همسايه ، نوازش ايتام ، ضيافت ، قضاء حوائج مؤمنين ، حسن معاشرت ، هديه و سوغات دادن ، عيادت مريض ، تشييع جنازه ، تسليت مصبيت ديده ، تواضع، كظم غيظ و سپاسگذاري از محسنين .
و بطور كلي از هر عملي يا صفتي كه بنحوي از آن بطور حرمت يا كراهت نام برده شده است ، براي جلوگيري از پراكندگي و اختلاف و درگيري و درگيري و نزاع ميان انسان و مسلمين است .
مانند نهي از گمان بد ، تجسس ، دروغ و غيبت ، ناسزا گفتن ، تكبر ، خودخواهي ، استبداد و خود محوري ، مسخره كردن ، نكوهش كردن ، گزاردن القاب به ديگران ، تحقير ، قطع رحم، عقوق والدين سخن چيني، خدعه و تزوير …… نفاق ، حسد كينه توزي ، خشونت ، تعصب بيجا و غيره …..

مرز تساهل و تسامح
تسامح و تساهل بايد در چهارچوب اصول و ارزشهاي اسلامي و حفظ مصالح جامعه اسلامي باشد . و اگر بيرون از اين قلمرو باشد و بخواهد كه به ارزشهاي اسلامي خدشه وارد سازد و يا به تعبير ديگر اگر تسامح و تساهل بخواهد راهي براي رواج بي‏بند و باري و لااباليگري باشد . ديگر جايي براي تسامح و تساهل نيست : بلكه جاي امر به معروف و نهي از منكر و واكنش در برابر منحرفان است .
پيغمبر اكرم (ص ) كه خود آورنده شريعت سمحه سهله است و در برابر مخالفان و دشمنان و كساني كه با اسلام و قوانين مقدس دين الهي سر ستيز داشتند . با حفظ اصول صورت پذيرد .
بر اين اساس به كارگيري سياست تساهل و تسامح ، اگر درست و با حفظ اصول و ارزشها صورت گيرد ، آثار ارزشمندي را در پي خواهد داشت و الا به امر ضد ارزشي تبديل خواهد گشت .
در باب تساهل و تسامح اين نكته را نيز بايد در نظر داشت كه آسان گيري و برخورد نكو و مدارا گراياني در اسلام، گر چه پسنديده و مورد سفارش بزرگان است. اما وقتي پاس ناسازگاري با حدود و قانونه‏ي الهي به ميان آيد، نه تنها ديگر پسنديده نيست بلكه بايد به سختي و درشتي در برابر آن ايستاد و بدون هيچ گونه چشم پوشي بر اجراي حدود الهي و حفظ ارزشهاي ديني پاي فشاري كرد .
در مكتب اسلام به همان اندازه كه به تساهل و مدارا سفارش شده است بر پا فشاري در اجراي آيينها و قانونها و شدت عمل در برخورد با دشمنان و مخالفان هم شفارش شده است هم تسامح و تساهل خوب و لازم است و هم درشتي و پافشاري در اجرا ي قانونها و آيينها . ولي هيچ كدام مطلق نيست و هر كدام در جاي خود خوب و به همان اندازه لازم و پسنديده است .
در پايان بايد متذكر شد كه بزرگترين عامل عزت و سرفرازي مسلمانان زماني بود كه اتحاد و اتفاق داشتند و هدف و آرمانشان يك چيز بود ، هماهنگ و موافق بودند ، دستها و شمشيرهايشان در يك مسير حركت مي‏كرد ، بصيرتي باز داشتند و تنگ نظر نبودند .
اينچنين بود كه فرمانرواي اقطار جهان و مالك رقاب عالميان گشتند.
و بزرگترين عامل شكست و ذلت و سقوط آنان در تنگ نظريها و برداشت‏هاي غلط و ناروا از اسلام و ايجاد تفرقه و جدائي و اختلاف بوده است .
برمسلمين است كه براعمال گذشته‏شان بنگرند و از آن عبرت گيرند و در تفاوت حال خوب و بدشان فكر و تدبر كنند ، به كارهايي بچسبند كه موجب عزت و شوكت و كرامتشان شد ، و از اعمالي كه ستون فقراتشان را شكست و قدرتشان را شكست و قدرتشان را سست كرد اجتناب ورزند .


Jun 20, 2007

بسم الله الرحمن الرحيم

اين اولين مطلب ماست