Mar 15, 2008

علل انحطاط مسلمین


مولانا غلام حیدر فاروقی امام جمعه اهل سنت بیرجند

شبی بگریستم پیش خدا زار

مسلمانان چرا خوارند و زارند

ندا آمد نمی دانی که این قوم

دلی دارند و محبوبی ندارند

موضوع این هفته در رابطه با اسباب سقوط و انحطاط مسلمانان است، با توجه به اینکه خداوند به مسلمانان وعده می دهد (و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین ) سست نشوید و اندوهگین نباشید چرا که شما برترید و پیروز و سربلندید به شرطی که مومن باشید.

خداوند متعال شرط عزت و شرف و سربلندی و قدرت و پیروزی بر کفر را ایمان به خدا بیان می کند، و می گوید: اگر مسلمانان ایمان داشته باشند این وعده خدا تحقق پیدا خواهد کرد.

همان طور که در صدر اسلام ایمان و تقوایی که اصحاب رسول خدا (رض) داشتند، این وعده خدا تحقق پیدا کرد، با وجود اینکه تعداد مسلمانان اندک بود، با نداشتن ساز و برگ جنگی توانستند در مدت کوتاهی دو ابرقدرت آن زمان را برای همیشه از صفحه تاریخ محو و نابود سازند، و قدرتی را برای مسلمانان به وجود آورند که در آن زمان در همه جا ها حرف اول را می زد. و وعده خدا تحقق پیدا کرد و هر زمانی هم که این شرط ایمانی در جوامع اسلامی بوجود بیاید، وعده خدا هم تحقق پیدا می کند.

اما متاسفانه از صدر اسلام تا به حال دشمنان اسلام برای تضعیف مسلمانان و خصوصا از بین بردن اسلام و مسلمانان نقشه های بسیاری داشته و دارند، که اسلام را با فکر و اندیشه باطلشان محو کنند و یا قدرت مسلمانان را از آنان بگیرند که در این رابطه پیروز هم شده اند.

یکی از علت هایی که مسلمانان امروزه دچار ضعف و ناتوانی شده و توان دفاع از کیان خود را از دست داده اند، فاصله گرفتن ایشان از قرآن کریم است! این از نقشه های دشمنان بوده که بتوانند مسلمانان را از این کتاب شفا بخش و قانون مدار، دور کنند و با دور کردن مسلمانان به اهداف پلیدشان در سرزمین اسلامی برسند.

صد سال پیش وزیر دولت انگلیس در پالمان کشورش بلند می شود و در حالی که قرآن را در دست دارد، خطاب به نمایندگان مجلس می گوید: تا زمانی که مسلمانان پایبند به این باشند و تا زمانی که این کتاب اساس نامه وقانون زندگی مسلمانان باشد ما نخواهیم توانست بر منابع سرشار کشورهای اسلامی تسلط پیدا کنیم. و در صدد برآمدند که مسلمانان را از تفکر در قرآن باز دارند و آن را تنها در ظاهر حفظ کنند. همان طور که ما امروز شاهد آن هستیم، خیلی ها فقط فکر می کنند که قرآن برای مردگان نازل شده است، وقتی عزیزی از آنها می میرد به فکر قرآن خواندن و تلاوت و ختم آن می افتند.

متاسفانه امروزه تعداد اندکی هستند که دنبال درک و فهم مفاهیم قرآن هستند در حالی که این کتاب قانون اساسی مسلمانها است. باید همه به دستورات و احکامی که در این کتاب نازل شده آگاهی داشته باشند، کتابی که اگر همه مسلمانان به آن تمسک جویند تمام نابسامانی ها و پریشانی های فردی و اجتماعی از بین خواهد رفت! کتابی که شفای همه دردهای پنهان و آشکار جوامع اسلامی است. قرآن می فرماید: (و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمونین و لا یزید الظالمین الاخسارا) قرآن هم شفا است و هم رحمت، قرآن شفا بخش همه امراض درونی است، مانند کینه و دشمنی، بخل و حسادت و امثال آن! و در جایی دیگر فرماید: (قل هو للذین آمنوا هدی و شفاء) ای پیامبر به مسلمانان بگو که این قرآن هدایت و راهنما است برای مسلمانان، راه سعادت دنیا و آخرت را به مسلمانان نشان می دهد. و شفای امراض درونی مسلمانان است امراضی که انسانها را به نابودی می کشاند. ودر جایی دیگر می گوید: (ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم ) این قرآن به استوارترین و بهترین راه که همان سعارت دنیا و آخرت است انسانها را هدایت و راهنمایی می کند. پس یکی از نقشه های پلید دشمنان اسلام این بوده است که بتوانند مسلمانان را با این کتاب الهی بیگانه کنند و بین مسلمانان و قرآن فاصله ایجاد کنند.

متاسفانه با تهاجمات فرهنگی و تبلیغ های نادرست ضد اسلامی که در جوامع اسلامی شده تا حدی هم به اهداف شومشان رسیده اند.

علت دوم: ضعف و ناتوانی مسلمانان، اختلاف و تفرقه است. وهر جا که تفرقه باشد در آنجا شیطان هم وجود دارد. کار شیطان این است که در بین شما دشمنی و عداوت ایجاد کند، به همین خاطر در طول تاریخ بیشترین ضربه ای که بر پیکر اسلام و مسلمین وارد شده بر اثر اختلاف و تفرقه بوده است.

از نقشه های دشمنان اسلام از صدر اسلام تا به حال، این بوده که دربین صفوف مسلمانان تفرقه و اختلاف بیندازند. در زمان حیات پیامبر دشمنان وقتی که از رویارویی با مسلمانان ناامید شدند و دیدند که قدرت و توان مقابله با مسلمانان را ندارند، برای متزلزل کردن و ضربه زدن به مسلمانان، به فکر اجیر کردن منافقین افتادن و عده را که در ظاهر در لباس مسلمانان بودند و در باطن دست پرورده های خودشان بودند را در بین مسلمانان روانه کردند تا بدینوسیله بتوانند به اهداف شوم و پلیدشان برسند.

کفار، هیچ وقت افرادش را در لباس کفر به جوامع مسلمانان نمی فرستند که بر علیه مسلمانان فعالیت کنند! امروز هم همان منافقین صدر اسلام یعنی کفار و مشرکین که به خون مسلمانان تشنه هستند. منافقین را در جوامع مسلمین اجیر کرده اند که در بین مسلمانان تخم تفرقه و اختلاف را بپاشند و به نقشه پلید دشمنان جامه عمل بپوشانند.

در حالی که قرآن با صراحت می گوید: (و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا) به ریسمان خدا چنگ زنید و گروه گروه نشوید و تفرقه ایجاد نکنید و در آیه دیگر خداوند متعال تفرقه افکنان را گروهی از منافقین معرفی می کند (و لا تکونوا من المشرکین من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا) شما از مشرکین نباشید، کسانی که در دینشان تفرقه ایجاد کردند.

امروز مشرکین و منافقین، یا نوه ها و فرزندان همان منافقین صدر اسلام دارند برای کفار فعالیت می کنند که بر کشورهای اسلامی تسلط پیدا کنند و ثروت و منابع اسلامی را چپاول وغارت کنند.

80 درصد انرژی جهان از کشورهای اسلامی تامین می شود. و استکبار قصد دارد بر این ذخایر تسلط پیدا کند و بر منابع غنی کشورهای اسلامی است مسلط شود.

پیامبراکرم(ص) جامعه اسلامی امروز را این چنین معرفی می فرمایند: (مثل المومنین فی توادهم و تراحمهم و تعاطفهم مثل الجسد اذا اشتکی منه عضو تداعی له سائر الجسد بالسهر و الحمی) مثال مومنین نسبت به همدیگر در محبت و شفقت مانند یک جسم است، که سعدی معنی این حدیث را در قالب شعرمی گوید:

بنی آدم اعضای یکدیگرند ----- که در آفرینش زیک گوهرند

چه عضوی بدرد آورد روزگار----- دگر عضوها را نماند قرار

توکه از محنت دیگران بی غمی------- نشاید که نامت نهند آدمی

همه جوامع اسلامی وهمه افراد به هم وابسته اند. یعنی که باید در غم و شادی یکدیگر شریک باشند. دشمن هم از همین راه وارد می شود که بتواند جامعه یک رنگ و یکنواخت اسلامی را به گروهای مختلف تقسیم کند.

متاسفانه در این مورد موفق هم شده است که یکی از دلایل سقوط و انحطاط مسلمانان، همین اختلاف و تفرقه است، مسلمانان باید این عوامل تفرقه افکن را شناسایی کنند و با آنها به عنوان انسانهای منافق و مشرک مبارزه کنند و آنها را از جوامع خود طرد نمایند. باید آنها معرفی شوند تا همگان آنها را بشناسند و فریب آنها را نخورند.

علت سوم: ضعف و ناتوانایی مسلمانان، نداشتن تقوا است. زمانیکه ما زندگی خود را با اصحاب و یاران رسول خدا(ص) که خداوند متعال به آنها آن عزت و شوکت را عنایت کرده مقایسه می کنیم، می بینیم آن تقوایی که آنها داشتند ما نداریم. آنها به مقتضای حدیث پیامبراکرم که می فرماید: (دع ما یریبک الی ما لا یریبک) هر آنچه که آنها را به شک می انداخت آن را رها می کردند و به سوی چیزی می رفتند که در آن دچار شک و تردید نبودند، نه تنها از حرام پرهیز داشتند، بلکه اطراف حرام هم نمی رفتند. انجام کار حرام و خلاف در قلب آنها خطورهم نمی کرد. آنچنان تقوایی داشتند، هر آنچزی که مورد شک و شبهه قرار می گرفت آن را رها می کردند.

پیامبراکرم(ص) می فرمایند: (الحلال بینی و الحرام بینی و بینهما امور مشتبهات، لا یعلمها کثیر من الناس فمن التقی الشبهات فقد استبرا لعرضه و دینه و من وقع فی الشبهات وقع فی الحرام کالراعی یرعی حول الحمی یوشک ان یقع فیه) حلال واضح و روشن است، حرام هم همچنین.

متاسفانه ما امروز از انجام حرام و ترک حلال ترسی نداریم. زیاد به حلال و حرام بودن اهمیت نمی دهیم. اما آنان هر آنچیزی که در حلال و حرام بودن آن شبهه ای بود، آن را ترک می کردند.

پیامبراکرم(ص) فرمودند: در بین حلال و حرام اموری است که شبهه ناکند در حلال و حرام بودن آن. که آیا حلال است یا حرام! پیامبر فرمودند که آنها را ترک کنید و از واقع شدن در آنها بپرهیزید. چون در آنها شک و شبهه است. و در جایی دیگر فرمودند: هر کسی که از شبهات بپرهیزد. هم دینش محفوظ می ماند و هم آبرو و حیثیتش. و فرمودند: مثال او مانند چوپانی است که گوسفندان خود را نزدیک منطقه قرق شده و ممنوعه ای می چراند، هرچه به آن منطقه نزدیکتر شود هر آن امکان دارد که وارد آن منطقه شود. به همین خاطر مسلمان قبل از اینکه وارد گناه شود باید از شبهات بپرهیزد.

حضرت عمر(رض) می فرماید: ما 10 /0 حلالهای قطعی را ترک می کردیم از ترس اینکه ممکن است در یک کار شبهه ناکی وارد شویم! و کار حرامی انجام دهیم.

ما اگر زندگی خود مان را با آنها مقایسه کنیم، می فهمیم که خیلی حرام هایی که قطعا حرام است انجام می دهیم و حرام می خوریم، اما باکی هم نداریم.! در حالیکه آنها نه تنها مرتکب گناه و معصیت نمی شدند، بلکه ارتکاب گناه و معصیت در قلب آنها هم خطور نمی کرد. و از شبهات هم پرهیز می کردند.

یکی از علت های ضعف و انحطاط همین است که تقوا بین جوامع اسلامی وجود ندارد.

علت چهارم: متاثر شدن به مظاهر زندگی و دل بستن به زندگی دنیا و فراموش کردن آخرت است. این از علت های مهمی است که سبب ضعف و ناتوانی مسلمانها امروز در دنیا شده است.

پیامبر(ص) در 1400 سال پیش فرمودند: (یوشک ان تدعی الامم علیکم کما تداعی الاکله الی قصعتها قالوا او من قله نحن یومئذ یا رسول الله؟ قال: لا بل انتم کثیر و لاکنکم غثاء کغثاء السیل و لینزعن الله من قلوب اعدائکم المهابة منکم و لیقذفن فی قلوبکم الوهن، قیل ما الوهن یا رسول الله؟ قال: حب الدنیا و کراهیة الموت)

امروز نتایج این حدیث را ما می بینیم! پیامبر(ص) فرمودند: زمانی فرا می رسد که همه کفار یکدیگر را برای نابودی شما مسلمانان فرا می خوانند و دعوت می کنند. همان طور که برای غذا خوردن سر سفره همدیگر را تعارف می کنند!. به همین سادگی یکدیگر را برای نابودی شما فرا می خوانند و با یکدیگر متحد می شوند که شما را نابود کنند!؛

اصحاب پرسیدند که ای رسول الله! آیا در آن روز تعداد مسلمانان آنقدر کم می شود که دشمن جسارت پیدا می کند که در صدد نابودی مسلمانان برآید؟ پیامبر فرمودند: خیر! بلکه بر عکس تعداد مسلمانان زیاد هم هست. پس علت چیست؟ فرمودند: شما در آن روز مانند خار و خاشاکی خواهید بود که در روی آب هست، همانطور که آب آن خار و خاشاک را به هر طرفی که بخواهد می برد و آن خار و خاشاک هیچ اختیاری از خود ندارند. شما هم اینچنین حالتی خواهید داشت.

بخاطر ضعف ایمانی که مسلمانان دچار آن می شوند، خداوند آن ترسی که دشمنان اسلام از مسلمانان دارند، آنرا از قلب دشمنان بیرون خواهد کرد و مسلمانان از دشمنان ترس و هراس خواهند داشت.

کفار در صدر اسلام از مسلمانان خیلی وحشت داشتند و آنها می ترسیدند. نمونه بارز آن می توان از فتوحات زمان خلافت حضرت عمر(رض) نام برد، که کفار به مجرد اینکه می شنیدند که سپاه حضرت عمر فاروق در چند صد کیلومتری فلان شهر است، آن شهر را تخلیه می کردند و پرچم سفید به عنوان تسلیم شدن در روی بامهای خانه های خود نصب می کردند.

پیامبراکرم(ص) فرمودند: کفار در آن زمان هیچ ترسی از شما نخواهند داشت! علاوه بر این خداوند در قلبهای شما وهن خواهد انداخت؛ یعنی بر اثر نداشتن ایمان، و ارتکاب گناه و معصیت، یک سستی در قلبهای شما به وجود خواهد آمد. سوال شد یا رسول الله! علت این سستی و ضعف و ناتوانی که در قلبهای مسلمانان به وجود می آید چیست؟ فرمودند: دو چیز یکی: محبت دنیا. و دوم: ترس از مرگ.

همین دو علت باعث شده که مسلمانان ضعیف و ناتوان شوند. حب دنیا این نیست که هیچ کسی دنیا را دوست نداشته باشد، همه ما دنیا را دوست داریم. (آن حب دنیایی که انسان را از عمل و امتثال به دستورات خداوند باز دارد، و انسان را به گناه و مصیت وادار کند و باعث شود که انسان حلال و حرام را تشخیص ندهد. و هر چه که به دستش بیاد برایش فرق نکند که از کجا است و چطوربدستش رسیده است. این حب دنیا مضر و خطرناک است.

لذا شخص مسلمان در وحله نخست باید دنیا را بشناسد و ببیند که خداوند چگونه آنرا چطور معرفی می کند بعد به آن دل ببندد. حبی که انسان را از امتثال به دستورات خدا باز بدارد و به گنا و سرکشی و طغیان و ظلم وادارکند مذموم و ناپسند است و باید اینچنین حب را از قلبش بیرون کند.

خدامی فرماید: (و اعلموا انما الحیاه الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد ..... و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور) بدانید و آگاه باشید که دنیا بازیچه ای است؛ بازی هم یک کاری است که زمانی که انسان انجام می دهد نه در آن جلب منفعتی است و نه دفع ضرری. خدا دنیا را به یک سرگرمی تشبیه کرده است. که انسان را مشغول می سازد و انسان را از کارهای مهم تر بازمی دارد. دنیا اینچنین حالتی دارد که انسان را به خود مشغول می سازد که انسان از آخرتش باز میماند. زینت و آرایش و زرق و برق ظاهری است، در آن تفاخر است، انسانها به خاطر دنیا به یکدیگر فخر می ورزند و کثرت مال اندوزی با یکدیگر به مسابقه می پردازند. مسابقه در افزایش مال و ثروت و فرزندان! (المال و البنون زینة الحیاة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیرا املا) ثروت و فرزندان همه اینها زینت دنیا هستند، اعمال صالحی که باقی می ماند در نزد خدا ارزشمندتر است، چه از نظر اجر و پاداش چه از نظر ارزشی که دارند. خدا می فرماید: (و ما هذه الحیاة الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون)

زندگی دنیا فقط یک بازیچه است. زندگی در این دنیا را خدا هرگز زندگی به حساب نمی آورد. و می فرماید: اگر آنسانها بدانند آن دنیا محل و جایگاه زندگی است! (فلا تغرنکم الحیاة الدنیا و لا یغرنکم بالله الغرور) زندگی دنیا شما را مغرور نکند که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دهید! (نرفع دنیانا بتمزیق دیننا - فلا دیننا یبقی و لا ما نرقع)

امروز ما داریم دنیایمان را با پاره پاره کردن دینمان وصله می زنیم دنیای خود را با پاره پاره کردن دین آباد می سازیم! نماز خود را ترک می کنیم! صدها دروغ و جنایت انجام می دهیم تا دنیا را بدست آریم. اما در پایان چه برای مان چه می ماند؟ در نهایت نه دینی برای ما خواهد ماند و نه دنیایی!؛ دنیا را باید بگذاریم و برویم و دین خود را هم بر باد داده ایم! آخرالامر دست خالی این دنیا را ترک می کنیم و می رویم.

یکی از علت های مهمی که سبب ضعف و ناتوانی مسلمانان شده همین حب دنیا است.

روزی پیامبر خدا (ص) سخنرانی می کردند: همه گریه می کردند و اشک می ریختند. بجز اسامه بن زید! ایشان هر چه کرد تا اشکی بریزد اما نتوانست! فوری نزد پیامبر رفت تا بیماریش را معالجه کند. عرض کرد یا رسول الله! سخنانتان آنچنان بر دلها اثر گذاشته که همگی اشک می ریزند، اما از چشمان من اشک نمی ریزم! یا رسول الله من از این سنگدلی به شما شکایت می کنم!؛ پیامبراکرم (ص) دست مبارکشان را سینه اسامه می گذارند و می فرمایند: (جمود العین من قسوة القلب و قسوة القلب من کثرة الذنوب و کثرة الذنوب من نسیان الموت، من طول الامل من حب الدنیا و حب الدنیا، راس کل خطیئه) ای دشمن خدا از قلب بندهء خدا خارج شو!؛ وای به حال کسی که دشمن خدا (شیطان) در قلب او برای خود خانه ای ساخته باشد! چرا که قلب جایگاه ایمان و تقوا است. در آنجا باید نور خدا باشد. وای به حال کسی که شیطان در قلب او (که جایگاه نور خدا است) وارد شود!.

وقتی که پیامبر این دعا کردند: شیطان از قلب او خارج شد و اشک از چشمانش سرازیر گردید!

امروز ما آن طبیب حاذق را نداریم ولی قرآن را داریم، سنت پیامبر(ص) هست. ما می توانیم شفای امراض خود را از این دو کانال بیابیم و داروی خود را بگیریم. لذا پیامبر فرمودند: اگر دیدید که چشمی از ترس خدا اشک نمی ریزد؛ بدانید که این قلب سنگ شده وعلت سنگ شدن قلب ارتکاب گناه و معصیت است و فرمودند: وقتی که در قلب گناه زیاد می شود قلب سنگ می شود.

اما علت کثرت گناه این است که ما مرگ را فراموش کرده ایم، اگر انسان هر لحظه به فکر مرگ باشد دیگر گناه نمی کند. وعلت فراموشی مرگ هم آرزوهای طولانی است که انسان در سر می پروراند. و علت آن هم محبت دنیا است که نور ایمان را از دل انسان دور می کند.

و فرمودند محبت دنیا سبب همه گناهان است! فضیل (رح) جمله خیلی زیبایی می فرماید: (جعل الله الشر کله فی بیت و جعل مفتاحه حب الدنیا و جعل الخیر کله فی بیت و جعل مفتاحه الزهد فی الدنیا) خداوند همه بدی ها را در یک خانه قرار داده و کلید آن را محبت دنیا قرار داده است. به مجرد اینکه انسان محبت دنیا را در دل قرار داد، کلید همه بدی را گرفته است و می گوید: که خدا همه نیکی ها را در یک خانه قرار داده و کلید آن را زهد و پارسایی قرار داده است. اگر انسان زهد و پارسایی داشته باشد همه خوبی ها را به دست آورده است.

شخصی از پیامبراکرم(ص) سوال کرد: (دلنی علی عمل اذا عملته احبنی الله و احبنی الناس، قال: ازهد فی الدنیا یحبک الله، و ازهد فیما عند الناس یحبک الناس) مرا به کاری راهنمایی کنید که هرگاه آنرا انجام دهم هم خدا مرا دوست داشته باشد و هم مردم!؛

پیامبراکرم(ص) فرمودند: در دنیا زاهد و پارسا باش، حب دنیا را در قلب خود جای نده و در مورد آنچه که در نزد مردم است از مال و ثروت و فرش و خانه مجلل و غیره بی رغبت باش.

مهمترین علت های ضعف و ناتوانی مسلمانان محبت دنیا است و همین باعث شده تا انسان بخاطر حفظ پست و مقامی که دارد و به خاطر منفعت ها بیشتر حقایق کتمان کند و نگوید. ظلمهای ستمگران را ببیند و چیزی نگوید! در حالی که اصحاب و یاران پیامبر خدا همیشه حق را می گفتند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای هم ترس نداشتند.

پیامبرخدا(ص) می فرمایند: (امرت ان اقول الحق و لو کان مرا) امر شده ام تا حق را بگوییم هر چقدر که تلخ باشد. آنها از مردن نمی ترسیدند!

تاریخ در مورد آنها می گوید: اصحاب و یاران پیامبر کسانی بودند که مردن در راه خدا از زندگی در این دنیا برای آنها عزیزتر بود.

عمیر بن حمام انصاری در جنگ بدر به مجرد اینکه می شنود که پیامبر برای شرکت کنندگان در جهاد بشارت بهشت می دهند! خرمایی که در دست دارد بخاطر فوت وقت و عقب ماندن از مجاهدین می اندازد و وارد میدان کارزار می شود و آنقدر در مبارزه می کند تا اینکه به شهادت می رسد!؛

نمونه دیگرمصعب بن عمیررا می توان نام برد، او تنها فرزند اشرافی خانواده است، در مکه مکرمه لباسهایی می پوشد که همه دختران مکه آرزوی همسری با او را دارند. او مسلمان می شود مادرش ثروتمندش او را تهدید می کند که اگر از اسلام دست برنداری، تو را از ارث محروم می کنم. از آنجا که ایمان در اعماق قلبش جای گرفته تحت تاثیر این حرفها قرار نمی گیرد. و دست از ایمانش نمی کشد تا اینکه مادر اعتصاب غذا می کند و می گوید: لب به غذا نمی زنم یا اینکه دست از اسلام بردار یا اینکه این قدر به اعتصابم ادامه می دهم تا بمیرم! او در جواب مادرش می گوید: ای مادرجان احترامت به جای خود، اگر در کالبد تو صد روح باشد که یکی پس از دیگری از بدن تو خارج شود من حاضر نخواهم شد که دست از اسلامم بردارم.

این جوان به مدینه منوره هجرت می کند روزی در کنار خیابان نشسته است و لباسهای کهنه اش را وصله می زند، پیامبر از کنار او عبور می کنند و می بینند که لباسهای کهنه اش را می دوزد و بیاد آن زمان لباس پوشیدن او را در مکه می افتند که لباسهای نو و شیک را می پوشید اشکها از چشمان شان جاری می شود و می گویند: اسلام دینی است که اینچنین انقلابی به وجود آورده که این جوان آن زندگی مرفع در مکه را رها کرده و با لباسهای پاره پاره در مدینه زندگی می کند!

حضرت مصعب بن عمیر وقتی در جنگ احد شهید می شود. پارچه ای می آورند که او را کفن کنند، می بینند که کفن کوتاه است! سرش را می پوشانند، پاهایش برهنه می ماند، پاهایش را می پوشانند، سرش برهنه می شود. پیامبر(ص) دستور میدهند که سرش را بپوشانید و پاهایش را با برگها بپوشید.

0 نظرات شما: