Feb 28, 2008

حسادت


مولانا غلام حيدر فاروقي امام جمعه اهل سنت بيرجند در خطبه هاي نماز جمعه
(ام يحسدون الناس علي ما اتاهم الله من فضله )
موضوع اين هفته درباره يکي از بيماريهاي مسري و واگيري است که در جامعه ما وجود دارد بنام حسادت.
در رابطه با حسادت، تعريفي که کرده اند اين است، که انسان در مورد نعمتي که به بندگانش عطاء کرده، فرق نمي کند مادي باشد يا معنوي حسادت بورزد و بگويد: کاش خدا اين نعمت را از آن انسان بگيرد و به من بدهد.
يک نوع از حسادت غبطه است، که با حسادت فرق مي کند. پيامبراکرم(ص) مي فرمايد: (لا حسد الا في اثنتين رجل اتاه الله مالا فسلطه علي هلکته في الحق و رجل اتاه الله الحکمة فهو يقضي بها و يعلمها) حسادت جايز نيست مگر در دو چيز. که در اين حديث ذکر شده است. غبطه حسادت نيست؛ بلکه غبطه خصلت پسنديده اي است خصوصا اگر در امور دين باشد. خدا به شخصي مال و ثروت زيادي داده است که او اين ثروت را در راه حق انفاق مي کند، به فقرا و مساکين و هر جايي که خير است خرج مي کند. اين شخص غبطه مي خورد و مي گويد: خدايا به من هم اين چنين ثروتي عطا کن، تا من هم بتوانم در تو انفاق کنم، بدون اين که آرزو کند، آن ثروت از او گرفته شود.
دوم: درباره شخصي که خداوند به او علم و دانش داده است و او با آن علم و دانش بين مردم داوري مي کند، اين شخص وقتي حکمت و داوري او را مي بيند، آرزو مي کند، کاش خدا به من هم چنين علمي و دانشي بدهد تا من هم بين مردم به حق و انصاف داوري کنم. اين غبطه است، و اشکالي هم ندارد، بلکه پسنديده هم است.
اما حسادت اين است که انسان آرزو مي کند، خدايا آن نعمتي که به فلاني داده اي از او بگير و به من بده. و اين چنين تصوري قطعا حرام و ناپسند است. ابن قيم مي گويد: (ارکان الکفر اربعة الکبر و الحسد و الغضب و الشهوة) ارکان کفر چهار چيز است.
اول: تکبر؛ تکبر عزازيل را خوار کرد ---- به زندان لعنت گرفتار کرد.
دوم: حسادت؛ حسد هم وقتي به اوج خودش مي رسد، منجر به کفر مي شود، و تکبر انسان را از امتثال به دستورات خداوند باز مي دارد. و انسان را از پذيرش نصيحت خوب باز مي دارد.
سوم: خشم و غضب؛ که انسان را از عدالت باز مي دارد. پيامبراکرم (ص) مي فرمايند: (لا يقضين حکم بين اثنين و هو غضبان) انساني وقتي که خشمگين است حق قضاوت را ندارد، چون در آن زمان حکمي صادر مي کند که مطابق با عدالت نيست.
چهارم: شهوت؛ که انسان را از عبادت خداوند باز مي دارد.
هر گاه هر کدام از اين چهار مورد به اوج خود برسند، انسان را از دين و ديانت خارج مي کنند.
اولين مخلوقي که در آسمان حسد ورزيد؛ ابليس بود، که اين حسد او را وادارساخت تا در پيشگاه خداوند تکبر ورزد و از دستور خدا سرپيچي کند.
اولين مخلوقي که در روي زمين حسد ورزيد و مرتکب گناه عظيمي شد، قابيل فرزند حضرت آدم بود که به خاطر حسادت برادرش هابيل را کشت.
قصه برادران حضرت يوسف را خوانده ايد که برادران او چرا ايشان را در چاه مي اندازند. بخاطر حسادت! آنها يازده برادر بودند که از يک مادر بودند و حضرت يوسف و بنيامين از مادري ديگر؛ از جايي که خداوند به حضرت يعقوب اطلاع داده بود که از بين فرزندانش حضرت يوسف به پيامبري خواهد رسيد طبيعتا حضرت يعقوب به حضرت يوسف، محبت بيشتري داشتند؛
محبت حضرت يعقوب به حضرت يوسف، آن يازده برادر ديگر را وادار ساخت تا براي قتل حضرت يوسف نقشه بکشند. ((اذ قالوا ليوسف و اخوه احب الي ابينا منا و نحن عصبة ان ابا نا لفي ضلال مبين ) بياد بيار آن هنگام که گفتند: يوسف و برادر حقيقي او، دوست تراند نزد پدر ما از ما، و ما جماعتي هستيم، هر آئينه پدر ما در خطاي ظاهر است. (اقتلوا يوسف او اطرحوه ارضا يخل لکم وجه ابيکم و تکونوا من بعده قوما صالحين ) بياد بيار آن هنگام که برادران يوسف گفتند: يوسف و بنيامين نزد پدر ما از همه ما عزيز ترند، با وجودي که ما گروهيم قدرتمند که تمام کارهاي پدر را انجام مي دهيم. باز هم پدر علاقه زيادي نسبت به يوسف دارد، پدر ما در اشتباه آشکاري است. پيشنهاد کردند که يا او را بکشيد يا او تبعيد کنيد به سرزمين دوري، تا اينکه محبت پدر نسبت به ما يکنواخت شود.
حسادت باعث شد که نقشه کشيدند و حضرت يوسف را از پدر، جدا کردند و در چاه افکندن.
برادران حضرت يوسف از روي حسادت يوسف را در چاه افکندند به گمان اينکه با انداختن يوسف در چاه آنها به هدفشان خواهند رسيد، غافل از اينکه همين برادران در برابر يوسف به زانو افتادند.
حضرت پيامبراکرم (ص) زمانيکه مبعوث مي شوند، اکثر سران مشرکين از روي حسادت در مقابل پيامبر مي ايستند و اسلام را نمي پذيرند. و مي گويند: چرا خدا از ميان همه ما کسي را به پيامبري مبعوث کرده که يتيم است وهيچ چيز از مال دنيا ندارد! (لو لا نزل هذا القران علي رجل من القريتين عظيم ) خدا اگر مي خواست مي بايست يکي از اين دو نفر که معروف و مشهور هستند انتخاب مي کرد. به همين خاطر پيامبر (ص) فرمودند: (ان لنعم الله تعالي اعداء قيل من هم يا رسول الله قال الذين يحسدون الناس علي ما اتاهم الله من فضله) براي نعمتهاي خدا دشمناني هستند، که دشمن نعمت خدايند.
از پيامبر اکرم (ص) سوال شد يا رسول الله! دشمنان نعمت هاي خدا چه کساني هستند؟ آنها را معروفي کنيد. پيامبر فرمودند: آنهايي که به مردم در برابرنعمتي که خداوند به فضل و کرم خود به آنها داده است حسادت مي ورزند.
حسادت سه خصلت بسيار زشت دارد؛
اول: اينکه دشمن نعمت خدا است.
دوم: به تقسيم پروردگار قانع نيست، و مي گويد: چرا خداوند به فلاني ثروت داده ولي به من نداده، اين خودش يک نوع اعتراض به کار خداوند است.
سوم: به سهم و حصه اي که خدا براي انسانها مقرر کرده راضي نيست و معترض است. شاعر عرب چه زيبا مي گويد: (الا قل لمن کان لي حاسدا –اتدري علي من اسات الادب اسات علي الله في فعاه –لانک لم ترضي لي ما وهب
به انسان بگو به خاطر نعمتي که خدا به من داده حسادت مي ورزد، مي داني که به ذات چه کسي اسائه ادب مي کني؟ تو داري در برابر دستور خدا اسائه ادب مي کني!؛ در برابر کاري که خدا انجام داده است، اعتراض مي کني!
فقيه ابو ليث سمرقندي رح مي فرمايد: (ثلاثة لا تستجاب دعوتهم آکل الربا و مکثار الغيبة و من کان في قلبه غل اوحسد للمسلمين) سه نفرند که دعايشان اجابت نمي شود.
اول: انساني که سود و ربا مي خورد و وام مي گيرد.
پيامبر اکرم مي فرمايند: زماني فرا خواهد رسيد که مردم اسمها را تغيير خواهند داد و حلال را حرام، و حرام را حلال خواهند نمود. (به نامهاي کارمزد و مشارکت، و غيره) اگر مشارکت واقعي باشد، بايد شش ماه يا يک سال با آن بانک يا شرکتي که شما با او مشارکت داريد بايد کار کنيد و بعد از انقضاي آن مدت، سود آن محاسبه گردد و به شما پرداخت شود، و اگر زياني هم شده بايد هر دو شريک باشيد. هنوز پول را به بانک تحويل نداده ايد بهره پول را محاسبه مي کنند و فيش بهره را به شما تحويل مي دهند.
خداوند مي فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ذرو ما بقي من الربا ان کنتم مؤمنين فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله) اي مومنين از خدا بترسيد،ربا و سود را ترک کنيد؛ اگر مومنيد. اگر اين کار را نکرديد، پس با خدا و رسولش اعلام جنگ کرده ايد!.
کسي که ربا و سود مي خورد گويا با خدا و پيغمبرش اعلان جنگ کرده است، پيامبر خدا مي فرمايد: (الربا ثلاثة و سبعون بابا ايسرها مثل ان ينکح الرجل امه) ربا 73جزء دارد که کمترين آن، اين است که نعوذبالله انسان با مادرش زنا کند.
دومين نفر که دعايش قبول نمي شود: کسي است که مرتب غيبت مي کند. آنهايي که گوشت برادر مرده شان را مي خورند و از اين کارشان باکي هم ندارند. بعضي ها خيال مي کنند، چون آنچه مي گويند در فلان شخص وجود دارد، پس غيبت نيست! پيامبر در اين باره مي فرمايند: اگر صفتي که در مورد مسلماني مي گوييد در او باشد غيبت است و اگر نباشد، تهمت و افترا است.
سوم: آن شخصي که در قلبش کينه و حسادت وجود داشته باشد. پيامبر اکرم روزي با صحابه نشسته بودند. فرمودند: اکنون شخصي از اهل بهشت وارد مي شود! صحابه اي وارد شد و در مجلس رسول اکرم نشست. روز بعد هم در جلسه اي نشسته بودند همان حرفشان را تکرار کردند! باز هم همان شخص وارد شد! و روز سوم هم به همين طريق. صحابه کنجکاو شدند و گفتند: اين فرد چه عملي انجام ميدهد که پيامبر در باره او فرمودند: که او از اهل بهشت است! و پيامبر هم زماني که حرفي مي زدند وحي خدا است.
بر همين اساس عبد الله بن عمر بن عاص (رض) نزد اين صحابي جليل القدر آمد واز ايشان اجازه خواست تا چند روزي نزد او بماند و از نزديک رفتارش را تحت نظر داشته باشد تا ببيند که چه عملي انجام مي دهد که باعث ترفيع درجه او در نزد الله شده است. ديد که او بغير از عبادات معمول، عمل خواص ديگري انجام نمي دهد، لذا بعد از سه روز از او سوال مي کند پيامبر در مورد شما، چنين فرمودند: به من بگوييد که عمل خاص شما چيست؟ اين چنين رتبه و مقامتان را در نزد الله رفيع قرار داده است؟ اين صحابي مي گويد: من بغير از عبادات معمول کار خاص ديگري انجام نمي دهم بجزء اينکه تا کنون هيچ گاه به کسي حسادت نکرده ام.
پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند: (رب اليکم داء الاهم قبلکم الحسد و البغضاء هي الحالقه لا اقول تحلق الشعر و لکن تحلق الدين) بيماري امتهاي گذشته به شما سرايت کرده که آن کينه و حسادت است، که اين حسادت دين را از بين مي برد. رسول اکرم(ص) فرمايند: (الحسد ياکل الحسنات کما تاکل النار الحطب) حسادت نيکي ها را از بين مي برد و نابود مي کند، همانطور که آتش هيزم ها را به خاکستر تبديل مي کند.
ابو ليث سمرقندي مي گويد: انسان حسود اگر بداند که حسادتش جز اينکه براي خودش ضرر دارد، هيچ گاه حسادت نمي ورزد.
حضرت عمر(رض) مي فرمايد: براي انسان حسود همين کافي است که هر وقت که تو را خوشحال ببيند ناراحت و غمگين مي شود.
دوم: مصيبت و بلايي است. حديثي از پيامبر اکرم (ص) روايت شده است که مسلمان هر مصيبتي که به او مي رسد در مقابل به او اجر و پاداش مي رسد، حتي اگر خاري به پايش فرو رود.
چهارم: خشم و غضب خدا،
بسا اوقات حسادت باعث قتل انسان هم مي شود.
قصه اي است که پادشاهي وزيري حسودي داشت. روزي يکي از افراد رعيت نزد پادشاه آمد و حاجتي داشت، پادشاه از صحبت هاي اين شخص خوشش آمد و به او گفت تو هر زماني که خواسته باشي مي تواني به قصر و ملاقات من بيايي! اين شخص فرزانه گاهي به ملاقات پادشاه مي رفت و او را نصيحت مي کرد، شاه هم از هم نشيني با او خوشحال بود. وزير حسود ترسيد که شايد قرب اين شخص فرزانه باعث از دست دادن پست و مقام من در نزد شاه شود.
نقشه اي کشيد که بين شاه و شخص عالم فاصله و جدايي به اندازد. لذا شخص عالم و دانشمند را به منزلش دعوت کرد و در غذايي که براي او مهيا کرده بود، مقداري سير اضافه کرد و به او گفت: هر گاه که نزد پادشاه مي روي حواست جمع باشد که پادشاه از بوي سير خوشش نمي آيد، و نبايد به او نزديک شوي! و از طرفي ديگر نزد پادشاه رفت و او گفت: دوستان در شهر شايعه کرده که از دهان پادشاه بوي بدي به مشام مي رسد. مي خواهد آبروي شما را نزد رعيت ببرد. شخص دانشمند براي اينکه بوي دهانش شاه را اذيت نکند با آستين پيراهنش جلوي دهان خود گرفت، تا بوي سير به مشام پادشاه نرسد. پادشاه با مشاهده رفتار عالم با خود گفت: پس سخن وزير راست است. لذا نامه اي به يکي از استاندارهايش نوشت و در نامه قيد کرد که هرگاه حامل نامه نزد تو آمد، گردنش رابزن! نامه را به عالم داد و گفت: اين نامه را به نزد فلان استاندار ببر؛ وزير که از دور شاهد بر اين ماجرا بود زماني که عالم به دم درب قصر رسيد گفت: گفت کجا مي روي؟ عالم گفت: گفت: پادشاه نامه اي به من داده که نزد فلان استاندار ببرم و به او تحويل دهم، وزير بد بخت فکر کرد که شايد پادشاه در اين نامه براي او پاداش خيلي بزرگ در نظر گرفته است، لذا گفت: من خودم نامه را از او مي گيرم و مي برم تا جايزه را خودم دريافت کنم. به او گفت: من مي خواهم به آن شهر بروم لازم نيست که شما مشقت سفر را تحمل کنيد نامه را به من دهيد تا به او بدهم، وزير نامه را گرفت و نزد استاندار رفت و نامه را به آن او تحويل داد و او هم نامه را خواند، و گردن وزير را از تن جدا کرد.
شخص دانشمند بعد از مدتي نزد پادشاه رفت، پادشاه از ديدن او تعجب کرد، و از او پرسيد که مگر تو نامه را نبردي؟ گفت: خير؛ و ماجرا را براي شاه بيان نمود، پادشاه سوال کرد، چرا هنگام سخن گفتن جلوي دهانت را مي گرفتي؟ ماجرا را همه براي پادشاه گفت: پادشاه سرش تکان داد و گفت: سرانجام آدم حسود اين است. شاعر عرب مي گويد: (اصبر علي صبر الحسود –فان صبرک قاتله –کالنار تاکل بعضها – ان لم تجد ما تاکله ) در مقابل انسان حسود صبر کن، چون همان صبر تو او را مي کشد، همان طور که آتش وقتي براي سوختن چيزي را نيابد خودش را مي خورد. و خاموش مي شود.
انسانها تا زمانيکه نسبت به همديگر حسادت نداشته باشند در خير و برکت زندگي مي کنند؛ حسادت مرض بسيار زشت و خطرناکي است.

0 نظرات شما: