Feb 28, 2008

حسادت


مولانا غلام حيدر فاروقي امام جمعه اهل سنت بيرجند در خطبه هاي نماز جمعه
(ام يحسدون الناس علي ما اتاهم الله من فضله )
موضوع اين هفته درباره يکي از بيماريهاي مسري و واگيري است که در جامعه ما وجود دارد بنام حسادت.
در رابطه با حسادت، تعريفي که کرده اند اين است، که انسان در مورد نعمتي که به بندگانش عطاء کرده، فرق نمي کند مادي باشد يا معنوي حسادت بورزد و بگويد: کاش خدا اين نعمت را از آن انسان بگيرد و به من بدهد.
يک نوع از حسادت غبطه است، که با حسادت فرق مي کند. پيامبراکرم(ص) مي فرمايد: (لا حسد الا في اثنتين رجل اتاه الله مالا فسلطه علي هلکته في الحق و رجل اتاه الله الحکمة فهو يقضي بها و يعلمها) حسادت جايز نيست مگر در دو چيز. که در اين حديث ذکر شده است. غبطه حسادت نيست؛ بلکه غبطه خصلت پسنديده اي است خصوصا اگر در امور دين باشد. خدا به شخصي مال و ثروت زيادي داده است که او اين ثروت را در راه حق انفاق مي کند، به فقرا و مساکين و هر جايي که خير است خرج مي کند. اين شخص غبطه مي خورد و مي گويد: خدايا به من هم اين چنين ثروتي عطا کن، تا من هم بتوانم در تو انفاق کنم، بدون اين که آرزو کند، آن ثروت از او گرفته شود.
دوم: درباره شخصي که خداوند به او علم و دانش داده است و او با آن علم و دانش بين مردم داوري مي کند، اين شخص وقتي حکمت و داوري او را مي بيند، آرزو مي کند، کاش خدا به من هم چنين علمي و دانشي بدهد تا من هم بين مردم به حق و انصاف داوري کنم. اين غبطه است، و اشکالي هم ندارد، بلکه پسنديده هم است.
اما حسادت اين است که انسان آرزو مي کند، خدايا آن نعمتي که به فلاني داده اي از او بگير و به من بده. و اين چنين تصوري قطعا حرام و ناپسند است. ابن قيم مي گويد: (ارکان الکفر اربعة الکبر و الحسد و الغضب و الشهوة) ارکان کفر چهار چيز است.
اول: تکبر؛ تکبر عزازيل را خوار کرد ---- به زندان لعنت گرفتار کرد.
دوم: حسادت؛ حسد هم وقتي به اوج خودش مي رسد، منجر به کفر مي شود، و تکبر انسان را از امتثال به دستورات خداوند باز مي دارد. و انسان را از پذيرش نصيحت خوب باز مي دارد.
سوم: خشم و غضب؛ که انسان را از عدالت باز مي دارد. پيامبراکرم (ص) مي فرمايند: (لا يقضين حکم بين اثنين و هو غضبان) انساني وقتي که خشمگين است حق قضاوت را ندارد، چون در آن زمان حکمي صادر مي کند که مطابق با عدالت نيست.
چهارم: شهوت؛ که انسان را از عبادت خداوند باز مي دارد.
هر گاه هر کدام از اين چهار مورد به اوج خود برسند، انسان را از دين و ديانت خارج مي کنند.
اولين مخلوقي که در آسمان حسد ورزيد؛ ابليس بود، که اين حسد او را وادارساخت تا در پيشگاه خداوند تکبر ورزد و از دستور خدا سرپيچي کند.
اولين مخلوقي که در روي زمين حسد ورزيد و مرتکب گناه عظيمي شد، قابيل فرزند حضرت آدم بود که به خاطر حسادت برادرش هابيل را کشت.
قصه برادران حضرت يوسف را خوانده ايد که برادران او چرا ايشان را در چاه مي اندازند. بخاطر حسادت! آنها يازده برادر بودند که از يک مادر بودند و حضرت يوسف و بنيامين از مادري ديگر؛ از جايي که خداوند به حضرت يعقوب اطلاع داده بود که از بين فرزندانش حضرت يوسف به پيامبري خواهد رسيد طبيعتا حضرت يعقوب به حضرت يوسف، محبت بيشتري داشتند؛
محبت حضرت يعقوب به حضرت يوسف، آن يازده برادر ديگر را وادار ساخت تا براي قتل حضرت يوسف نقشه بکشند. ((اذ قالوا ليوسف و اخوه احب الي ابينا منا و نحن عصبة ان ابا نا لفي ضلال مبين ) بياد بيار آن هنگام که گفتند: يوسف و برادر حقيقي او، دوست تراند نزد پدر ما از ما، و ما جماعتي هستيم، هر آئينه پدر ما در خطاي ظاهر است. (اقتلوا يوسف او اطرحوه ارضا يخل لکم وجه ابيکم و تکونوا من بعده قوما صالحين ) بياد بيار آن هنگام که برادران يوسف گفتند: يوسف و بنيامين نزد پدر ما از همه ما عزيز ترند، با وجودي که ما گروهيم قدرتمند که تمام کارهاي پدر را انجام مي دهيم. باز هم پدر علاقه زيادي نسبت به يوسف دارد، پدر ما در اشتباه آشکاري است. پيشنهاد کردند که يا او را بکشيد يا او تبعيد کنيد به سرزمين دوري، تا اينکه محبت پدر نسبت به ما يکنواخت شود.
حسادت باعث شد که نقشه کشيدند و حضرت يوسف را از پدر، جدا کردند و در چاه افکندن.
برادران حضرت يوسف از روي حسادت يوسف را در چاه افکندند به گمان اينکه با انداختن يوسف در چاه آنها به هدفشان خواهند رسيد، غافل از اينکه همين برادران در برابر يوسف به زانو افتادند.
حضرت پيامبراکرم (ص) زمانيکه مبعوث مي شوند، اکثر سران مشرکين از روي حسادت در مقابل پيامبر مي ايستند و اسلام را نمي پذيرند. و مي گويند: چرا خدا از ميان همه ما کسي را به پيامبري مبعوث کرده که يتيم است وهيچ چيز از مال دنيا ندارد! (لو لا نزل هذا القران علي رجل من القريتين عظيم ) خدا اگر مي خواست مي بايست يکي از اين دو نفر که معروف و مشهور هستند انتخاب مي کرد. به همين خاطر پيامبر (ص) فرمودند: (ان لنعم الله تعالي اعداء قيل من هم يا رسول الله قال الذين يحسدون الناس علي ما اتاهم الله من فضله) براي نعمتهاي خدا دشمناني هستند، که دشمن نعمت خدايند.
از پيامبر اکرم (ص) سوال شد يا رسول الله! دشمنان نعمت هاي خدا چه کساني هستند؟ آنها را معروفي کنيد. پيامبر فرمودند: آنهايي که به مردم در برابرنعمتي که خداوند به فضل و کرم خود به آنها داده است حسادت مي ورزند.
حسادت سه خصلت بسيار زشت دارد؛
اول: اينکه دشمن نعمت خدا است.
دوم: به تقسيم پروردگار قانع نيست، و مي گويد: چرا خداوند به فلاني ثروت داده ولي به من نداده، اين خودش يک نوع اعتراض به کار خداوند است.
سوم: به سهم و حصه اي که خدا براي انسانها مقرر کرده راضي نيست و معترض است. شاعر عرب چه زيبا مي گويد: (الا قل لمن کان لي حاسدا –اتدري علي من اسات الادب اسات علي الله في فعاه –لانک لم ترضي لي ما وهب
به انسان بگو به خاطر نعمتي که خدا به من داده حسادت مي ورزد، مي داني که به ذات چه کسي اسائه ادب مي کني؟ تو داري در برابر دستور خدا اسائه ادب مي کني!؛ در برابر کاري که خدا انجام داده است، اعتراض مي کني!
فقيه ابو ليث سمرقندي رح مي فرمايد: (ثلاثة لا تستجاب دعوتهم آکل الربا و مکثار الغيبة و من کان في قلبه غل اوحسد للمسلمين) سه نفرند که دعايشان اجابت نمي شود.
اول: انساني که سود و ربا مي خورد و وام مي گيرد.
پيامبر اکرم مي فرمايند: زماني فرا خواهد رسيد که مردم اسمها را تغيير خواهند داد و حلال را حرام، و حرام را حلال خواهند نمود. (به نامهاي کارمزد و مشارکت، و غيره) اگر مشارکت واقعي باشد، بايد شش ماه يا يک سال با آن بانک يا شرکتي که شما با او مشارکت داريد بايد کار کنيد و بعد از انقضاي آن مدت، سود آن محاسبه گردد و به شما پرداخت شود، و اگر زياني هم شده بايد هر دو شريک باشيد. هنوز پول را به بانک تحويل نداده ايد بهره پول را محاسبه مي کنند و فيش بهره را به شما تحويل مي دهند.
خداوند مي فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ذرو ما بقي من الربا ان کنتم مؤمنين فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله) اي مومنين از خدا بترسيد،ربا و سود را ترک کنيد؛ اگر مومنيد. اگر اين کار را نکرديد، پس با خدا و رسولش اعلام جنگ کرده ايد!.
کسي که ربا و سود مي خورد گويا با خدا و پيغمبرش اعلان جنگ کرده است، پيامبر خدا مي فرمايد: (الربا ثلاثة و سبعون بابا ايسرها مثل ان ينکح الرجل امه) ربا 73جزء دارد که کمترين آن، اين است که نعوذبالله انسان با مادرش زنا کند.
دومين نفر که دعايش قبول نمي شود: کسي است که مرتب غيبت مي کند. آنهايي که گوشت برادر مرده شان را مي خورند و از اين کارشان باکي هم ندارند. بعضي ها خيال مي کنند، چون آنچه مي گويند در فلان شخص وجود دارد، پس غيبت نيست! پيامبر در اين باره مي فرمايند: اگر صفتي که در مورد مسلماني مي گوييد در او باشد غيبت است و اگر نباشد، تهمت و افترا است.
سوم: آن شخصي که در قلبش کينه و حسادت وجود داشته باشد. پيامبر اکرم روزي با صحابه نشسته بودند. فرمودند: اکنون شخصي از اهل بهشت وارد مي شود! صحابه اي وارد شد و در مجلس رسول اکرم نشست. روز بعد هم در جلسه اي نشسته بودند همان حرفشان را تکرار کردند! باز هم همان شخص وارد شد! و روز سوم هم به همين طريق. صحابه کنجکاو شدند و گفتند: اين فرد چه عملي انجام ميدهد که پيامبر در باره او فرمودند: که او از اهل بهشت است! و پيامبر هم زماني که حرفي مي زدند وحي خدا است.
بر همين اساس عبد الله بن عمر بن عاص (رض) نزد اين صحابي جليل القدر آمد واز ايشان اجازه خواست تا چند روزي نزد او بماند و از نزديک رفتارش را تحت نظر داشته باشد تا ببيند که چه عملي انجام مي دهد که باعث ترفيع درجه او در نزد الله شده است. ديد که او بغير از عبادات معمول، عمل خواص ديگري انجام نمي دهد، لذا بعد از سه روز از او سوال مي کند پيامبر در مورد شما، چنين فرمودند: به من بگوييد که عمل خاص شما چيست؟ اين چنين رتبه و مقامتان را در نزد الله رفيع قرار داده است؟ اين صحابي مي گويد: من بغير از عبادات معمول کار خاص ديگري انجام نمي دهم بجزء اينکه تا کنون هيچ گاه به کسي حسادت نکرده ام.
پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند: (رب اليکم داء الاهم قبلکم الحسد و البغضاء هي الحالقه لا اقول تحلق الشعر و لکن تحلق الدين) بيماري امتهاي گذشته به شما سرايت کرده که آن کينه و حسادت است، که اين حسادت دين را از بين مي برد. رسول اکرم(ص) فرمايند: (الحسد ياکل الحسنات کما تاکل النار الحطب) حسادت نيکي ها را از بين مي برد و نابود مي کند، همانطور که آتش هيزم ها را به خاکستر تبديل مي کند.
ابو ليث سمرقندي مي گويد: انسان حسود اگر بداند که حسادتش جز اينکه براي خودش ضرر دارد، هيچ گاه حسادت نمي ورزد.
حضرت عمر(رض) مي فرمايد: براي انسان حسود همين کافي است که هر وقت که تو را خوشحال ببيند ناراحت و غمگين مي شود.
دوم: مصيبت و بلايي است. حديثي از پيامبر اکرم (ص) روايت شده است که مسلمان هر مصيبتي که به او مي رسد در مقابل به او اجر و پاداش مي رسد، حتي اگر خاري به پايش فرو رود.
چهارم: خشم و غضب خدا،
بسا اوقات حسادت باعث قتل انسان هم مي شود.
قصه اي است که پادشاهي وزيري حسودي داشت. روزي يکي از افراد رعيت نزد پادشاه آمد و حاجتي داشت، پادشاه از صحبت هاي اين شخص خوشش آمد و به او گفت تو هر زماني که خواسته باشي مي تواني به قصر و ملاقات من بيايي! اين شخص فرزانه گاهي به ملاقات پادشاه مي رفت و او را نصيحت مي کرد، شاه هم از هم نشيني با او خوشحال بود. وزير حسود ترسيد که شايد قرب اين شخص فرزانه باعث از دست دادن پست و مقام من در نزد شاه شود.
نقشه اي کشيد که بين شاه و شخص عالم فاصله و جدايي به اندازد. لذا شخص عالم و دانشمند را به منزلش دعوت کرد و در غذايي که براي او مهيا کرده بود، مقداري سير اضافه کرد و به او گفت: هر گاه که نزد پادشاه مي روي حواست جمع باشد که پادشاه از بوي سير خوشش نمي آيد، و نبايد به او نزديک شوي! و از طرفي ديگر نزد پادشاه رفت و او گفت: دوستان در شهر شايعه کرده که از دهان پادشاه بوي بدي به مشام مي رسد. مي خواهد آبروي شما را نزد رعيت ببرد. شخص دانشمند براي اينکه بوي دهانش شاه را اذيت نکند با آستين پيراهنش جلوي دهان خود گرفت، تا بوي سير به مشام پادشاه نرسد. پادشاه با مشاهده رفتار عالم با خود گفت: پس سخن وزير راست است. لذا نامه اي به يکي از استاندارهايش نوشت و در نامه قيد کرد که هرگاه حامل نامه نزد تو آمد، گردنش رابزن! نامه را به عالم داد و گفت: اين نامه را به نزد فلان استاندار ببر؛ وزير که از دور شاهد بر اين ماجرا بود زماني که عالم به دم درب قصر رسيد گفت: گفت کجا مي روي؟ عالم گفت: گفت: پادشاه نامه اي به من داده که نزد فلان استاندار ببرم و به او تحويل دهم، وزير بد بخت فکر کرد که شايد پادشاه در اين نامه براي او پاداش خيلي بزرگ در نظر گرفته است، لذا گفت: من خودم نامه را از او مي گيرم و مي برم تا جايزه را خودم دريافت کنم. به او گفت: من مي خواهم به آن شهر بروم لازم نيست که شما مشقت سفر را تحمل کنيد نامه را به من دهيد تا به او بدهم، وزير نامه را گرفت و نزد استاندار رفت و نامه را به آن او تحويل داد و او هم نامه را خواند، و گردن وزير را از تن جدا کرد.
شخص دانشمند بعد از مدتي نزد پادشاه رفت، پادشاه از ديدن او تعجب کرد، و از او پرسيد که مگر تو نامه را نبردي؟ گفت: خير؛ و ماجرا را براي شاه بيان نمود، پادشاه سوال کرد، چرا هنگام سخن گفتن جلوي دهانت را مي گرفتي؟ ماجرا را همه براي پادشاه گفت: پادشاه سرش تکان داد و گفت: سرانجام آدم حسود اين است. شاعر عرب مي گويد: (اصبر علي صبر الحسود –فان صبرک قاتله –کالنار تاکل بعضها – ان لم تجد ما تاکله ) در مقابل انسان حسود صبر کن، چون همان صبر تو او را مي کشد، همان طور که آتش وقتي براي سوختن چيزي را نيابد خودش را مي خورد. و خاموش مي شود.
انسانها تا زمانيکه نسبت به همديگر حسادت نداشته باشند در خير و برکت زندگي مي کنند؛ حسادت مرض بسيار زشت و خطرناکي است.

Feb 26, 2008

(دفاع از حریم بیت رسول الله (ص



مولوي غلام حيدر فاروقي امام جمعه اهل سنت بيرجند در خطبه هاي نماز جمعه اين هفته، راجع به مطلب اهانتي آميزي که در يکي از مجله هاي رسمي کشور به نام خانوادهء سبز، نسبت به ام المومنين حضرت عايشه صديقه شده بود پرداخته و آنرا شدیدا محکوم نمود، و پس از آن ماجراي غزوه بني مصطلق و عقب ماندن حضرت عايشه از کاروان رسول الله و ملحق شدن ايشان توسط صحابه جليل القدر، حضرت صفوان بن معطل به کاروان مسلمانان را مفصلا بیان نمود.
و گفت: این ماجرا بهانه براي عبد الله بن ابي و ديگر منافقين شد و وی و همدستانش فرصت را براي تهمت زدن به حضرت عايشه صديقه همسر پاک رسول خدا و اذيت کردن پيامبر غنيمت شمردند و در بين مردم به شايعه پراکنی پرداختن که حضرت عايشه با فلاني به کاروان ملحق شده است.
حضرت عايشه بعد از اين ماجرا سخت بيمار شدند و حدود يک ماه در بستر بيماري بودند و پيامبرهم از اين افتراء به شدت ناراحت بودند لذا ايشان به حضرت عايشه ام المومنين اجازه دادند که بقيه ايام بيماريشان را در خانه پدرشان حضرت ابوبکر صديق سپري نمايند تا مادرشان بهتر بتواند از ايشان تيمار داردي کند.
منافقين در اين مدت مرتب مشغول شايعه پراکني و افتراء نسبت به بيت رسول الله بودند. تا اينکه آيات سوره نور، 18 آيه بر پاکي حضرت عايشه نازل شد.
ايشان فرازهايي از آيات که بر فضیلت وپاکي حضرت عايشه صديقه نازل شده است را تلاوت نمودند.
امام جمعه اهل سنت بيرجند در ادامه سخنانش گفت: کسي که به ناموس پيامبر اهانت کند دشمن رسول خدا است. چون حضرت عائشه کسي است که خداوند در قرآن مجيد 18آيه در پاکي ايشان نازل کرده است (ان الذين جاءؤ بالافک عصبة منکم، لا تحسبوه شرا لکم، بل هو خير لکم، لکل امري منهم ما اکتسب من الاثم و الذي تولي کبره منهم له عذاب عظيم) آنهايي که قضيه بهتان و افترا را درست کرده ند گروهي از شما بوده ند، براي هر گروهي که اين حرفها را در مورد حضرت عايشه رد و بدل کرده ند گناه بسيار بزرگي است، آن کسي که قسمت اعظم اين تهمت را پخش کرده براي او عذاب بزرگي است. در قسمتي از آيه آمده (سبحانک هذا بهتان عظيم ) اين سخني که شما داريد به حضرت عايشه نسبت مي دهيد، بهتاني بس بزرگي است (و لو لا فضل الله عليکم و رحمته في الدنيا و الاخرة لمسکم في ما افضتم فيه عذاب عظيم ) اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نمي شد. قطعا خداوند شما را بخاطر اين تهمت به عذاب بزرگي دچار مي کرد. ايشان در ادامه سخنانش گفت: توهين کردن به همسران پيامبر(ص) آن چنان گناه بزرگي است که خدا مي فرمايد: (اذا تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم ما ليس لکم به علم و تحسبونه هينا و هو عند الله عظيم ) اين سخناني که شما با زبانهايتان رد و بدل مي کنيد ونسبت به آن هيچ آگاهي نداريد، گناه بسيار بزرگي است.
مولوي فاروقي در خطبه هاي نماز جمعه گفت: کسي که به حضرت عايشه که 18 آيه از قران در پاکي ايشان نازل شده، کوچکترين تهمتي بزند خطر ايمان دارد. زيرا منکر آيات قرآن شده است.
ايشان گفت: چطور مي شود که پيامبربا کفش آلوده نماز مي خواند توسط جبرئيل برايش آيه نازل مي شود. خدايي که به پيامبرش اجازه نمي دهد که با کفش آلوده نماز بخواند. نعوذ بالله چطور اجازه مي دهد که زن آلوده در خانه داشته باشد.
خداوند در آيات ديگر مي فرمايد: (الخبيثات للخبيثين و للخبيثون للخبيثات و الطيبات للطيبين و الطيبون للطيبات ) زنان ناپاک براي مردان ناپاک اند و مردان ناپاک و پليد براي زنان پليداند.
ايشان گفت: خداوند چهار نفر را در قرآن تبرئه مي کند اول: حضرت مريم که با سخن گفتن حضرت عيسي در گهواره تبرئه مي کند.
دوم: حضرت يوسف که با يک شاهد او را تبرئه مي کند.
سوم: حضرت موسي که با سنگي که لباسهايش را مي برد. تبرئه مي کند.
چهارم: حضرت عايشه که خداوند متعال با 18 آيه سوره نور ايشان را تبرئه مي کند.
ايشان افزود: علت اصلي که دشمنان قصد دارند تا بر عليه حضرت عايشه سخن بگويند اين است که مسلمانان بيشترين مسائل دين را ايشان از ايشان فرا گرفته اند ابوموسي اشعري مي گويد: بعد از فوت پيامبر در هر موردي که مشکل داشتيم نزد حضرت عايشه مي رفتيم تا مشکل ما را حل مي کرد. پيامبر مي فرمايند: (خذوا شطر دينکم عن الحميرا ) اي مسلمانان نصف دينتان را از حضرت عايشه فرا گيريد. حضرت عائشه کسي است که 2210 حديث از پيامبر روايت کرده است. عروة بن زبير مي گويد: (ما رايت احدا اعلم بالقران و لا بفريضته و لا بحلال و لا بفقه من عائشه) من هيچ کس داناتراز عايشه را نديم که به قرآن و فرائض و حلال و حرام و فقه باشد.
ايشان در خاتمه مردم را به سعه صدر و کنترل احساسات ترغیب نمود و از جامعه اهل سنت خواست تا با حفظ آرامش در برابر توطئه دشمنان نسبت به تفرقه افکنی آنهم در عرصه انتخابات که دشمنان بیشتر سعی شان بر این است که حضور مردم را در چنین عرصه هایی کمرنگ نمایند وحدت و انسجام خویش را به نمایش بگذارند و از مسئولین نظام هم در خواست نمود که این توطئه را پیگیری نموده و از بوقوع پیوستن چنین مواردی جلوگیری نمایند. و عاملین را به مجازات برسانند.!

Feb 20, 2008

حجاب اسلامي


مولانا غلام حيدر فاروقي امام جمعه اهل سنت بيرجند در خطبه هاي نماز جمعه

موضوعي که پيرامون آن صحبت خواهد شد، حجاب اسلامي است. دعا کنيد که خداوند متعال به همه ما توفيق عمل با اخلاص عنايت بفرمايد: اگر به آيات سوره نور عمل شود، هيچ فساد وتباهي در جوامع رخ نخواهد داد، زيرا خداوند متعال از اسبابي که موجب فساد و فحشا در جامعه مي شود، شخص مومن را بر حذر مي دارد.
خداوند متعال در قرآن شريف خطاب به پيامبرش مي فرمايد: (قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلک ازکي لهم ان الله خبير بما يصنعون و قل للمومنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن) به زنان و مردان مومن بگو که چشمهايشان را فرو بيندازند و از نگاه کردن به نامحرم بپرهيزند و پاکدامني و عفت خود را رعايت کنند، اين برايشان بهتر و پاکيزه تر است. خدا به آن چه که انجام مي دهند آگاه است.
يعني خداوند متعال آن چشمهاي خيانت کار را مي داند، آنهايي که زير چشمي به ناموس مردم نگاه مي کنند و چشم چراني مي کنند، حتي آن چه که در دلها نهفته است و بر زبان نياورده هم خدا مي داند. خداوند خيال و نيات انسان را مي داند، خداوند در آيه اي ديگر به طور مستقل به زنان مي فرمايد: به زنان مومن بگو که آنان هم چشمهايشان را از نگاه به نامحرم باز دارند. و عفت و پاکدامني خويش را حفظ نمايند. خداوند متعال در اين آيات از سبب هايي که منجر به فساد و فحشا مي شود شخص مومن را بر حذر مي دارد و مي فرمايد: (و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ) از گناهان، آنچه ظاهر و پيدا است، نزديک آن هم نشويد (و لا تقربوا الزاني انه کان فاحشة و ساء سبيلا ) چه برسد که آن را انجام دهيد. ازاسباب و سبب هايي که ممکن است باعث انجام کار زشت شود، بپرهيزيد و نزديک آن نشويد. يعني به زنا که عمل بسيار زشت و گناه بسيار بزرگي است، نزديک نشويد. و از اسبابي که موجب انجام اين عمل زشت مي شود، بپرهيزيد.
خوردن مال يتيم! مثل اين است که شکمتان را از آتش جهنم پر مي کنيد. خداوند مي فرمايد (و لا تقربوا مال اليتيم الا بالتي هي احسن ) به مال يتيم نزديک نشويد. کاري انجام ندهيد که منجر به تلف شدن مال يتيم شود. در بسياري از آيات خداوند متعال از سبب هايي که ممکن است باعث انجام گناه شود، انسان را بر حذر مي دارد. پيامبراکرم (ص) مي فرمايند: (لکل ملک حمي و حمي الله محارمه من حام حول الحمي يوشک ان يقع فيه) هر پادشاهي يک منطقه ممنوعه اي دارد، که کسي ديگر حق ندارد، به آن منطقه نزديک و داخل آن شود. و فرمودند: منطقه ممنوعه خداوند، حرام ها است. که شخص مومن حق ندارد نزديک آن حرام ها شود. پيامبراکرم (ص) مي فرمايند: وقتي کسي اطراف منطقه ممنوعه مي گردد و راه مي رود و گوسفندانش را به اطراف آن نزديک مي کند، هر آن ممکن است که وارد آن منطقه شود.
لذا نگاه به نامحرم و نگاههايي که توام با شهوت و غرايز سوء است، يکي از اسبابي است که غريزه انسان را تحريک مي کند و انسان را به فحشا و فساد مي کشاند. که در واقع، نگاه و چشم کليد قلب است. هر آنچه که انسان مي بيند تمايل آن در قلب انسان به وجود مي آيد، شاعر مي گويد: ز دست ديده و دل هر دو فرياد/ که هر چه ديده بيند دل کند ياد. بسازم خنجري نيشش ز فولاد / زنم بر ديده تا دل گردد آزاد.
آن خنجري که مي تواند قلب انسان را از آلودگي ها و تمايل به فحشا و فساد باز دارد، غض البصر است. چشمها را نامحرم نگه داشتن، به نامحرم نگاه نکردن. از چشم چراني ها دوري کردن، قلب انسان را از آلوده شدن و تمايل به فساد وفحشا باز مي دارد. اکثر حوادثي که در جهان اتفاق مي افتد، نخست با يک نگاه آغاز مي شود. شاعر عرب مي گويد: (کل الحوادث مبداها من النظر و معظم النار من متصغر الشرر ) همه حادثه اي، ابتدا با نگاه کردن شروع مي شود، همان طور که آتش سوزيهاي بزرگ و هولناک، اول با يک جرقه آغاز مي شود، (نظرة فابتسامة فسلام فکلام فموعد فلقاء ) بعد از نگاه، نوبت به سلام مي رسد و بعد از سلام، گفتگو و کلام آغاز مي شود و بعد از سلام و گفتگو، نوبت به وعده و وعيد و ملاقات مي رسد، بعد از ملاقات دست به عمل زشت مي زند.
عمل منکر و زشت و فحشا، ابتدا از نگاه شروع مي شود، به همين خاطر در روايات هم تاکيد شده که چشمهايتان را از نگاه کردن به نامحرم باز داريد. پيامبراکرم (ص) مي فرمايند: (العينان تزنيان و زناهما النظر) چشم هم زنا مي کند و آن نگاه کردن به نامحرم است، چون در نگاه کردن به نامحرم، نوعي تلذذ و اشباع غريزه است. در روايتي ديگر پيامبر اکرم خطاب به حضرت علي کرم الله وجهه مي فرمايند: (يا علي لا تتبع النظرة النظرة فانما لک الاولي و ليست لک الاخرة) (چون پيامبر وقتي که مي خواستند مطلبي را بيان کنند به يکي از اصحاب خطاب مي کردند که درسي باشد براي انسانها تا ابد. و الا اصحاب و ياران پيامبر الگوي تقوا و پرهيزگاري بودند.) اي علي وقتي در خيابان راه مي روي احتمال دارد نگاه تو به نامحرمي بيفتد، لذا نگاه اول که غير عمد است اشکالي ندارد. اما نگاه دوم، يا همان نگاه اول را ادامه دادن و چشمشان را پايين فرو نبستن گناه دارد. پيامبر مي فرمايند: زمانيکه چشم انسان به نامحرمي ا فتد، بايد سريع چشمش را پايين بيندازد. اين عمل براي زن و مرد فرقي ندارد، زنها هم بايد از نگاه کردن به مردان نامحرم چشم بپوشند.
نگاه اول عيبي ندارد به شرطي که به طور غريزي و عمد نباشد. اما نگاهاي بعدي گناه دارد و زنا محسوب مي شود. و از همه اينها در روز قيامت باز خواست مي شود. خداوند مي فرمايد: (ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا) در قيامت از گوشها سوال مي شود که در دنيا چه چيزي را شنيدي، سخن رسول خدا و تلاوت قرآن را شنيدي، يا موسيقي هاي مبتذل و ترانه هاي مبتذل را؟
متاسفانه امروزه بسياري از جوانان ما وقت و جوانيشان را که بزرگترين سرمايه انسان و ستاره درخشاني است که فقط يک مرتبه در عمر انسان مي درخشد را در نشستن پاي ترانه هاي مبتذل و موسيقي و کامپيوتر و اينترنت و سيدي هاي مبتذل مي گذرانند!. پيامبراکرم (ص) در اين باره مي فرمايند: (الغناء ينبت النفاق في القلب کما ينبت الماء الزرع ) موسيقي هاي مبتذل که انسان را از ياد خدا دور مي سازد و غرايز و شهوت انسان را تحريک مي کند، و نفاق را در قلب انسان زياد مي کند. همانطور که آب کشتزار مي روياند و رشد مي دهد و بزرگ مي شود. همين طورترانه و موسيقي هاي مبتذل هم، نفاق را در قلب انسان زياد مي کند. و در روايتي ديگر مي فرمايند: (استماع صوت الملاهي معصية و الجلوس عليها فسق و التلذذ بها من الکفر) گوش دادن به آنچه که انسان را از راه خدا باز مي دارد گناه است و نشستن پاي سخنان فسق، ممکن است که ايمان انسان تباه سازد، و لذت بردن از گناه شاخه اي از کفر است.
بسياري از مفسرين در تفسير آيه (و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله) مي نويسند: منظور از سخن بيهوده، سيديها و نوارهاي مبتذل است که هم خودشان گناه مي کنند و هم ديگران را به گناه و گمراه مي کشانند.
ديگر اينکه از قلب هم سوال مي شود، که در خود چه داشتي که ديگران از آن خبر نداشتند؟ بخل، تکبر، حسد يا ايمان، تقوا، تواضع و حب خدا ورسول خدا و مومنين را؟ به همين خاطر پيامبراکرم (ص) مي فرمايند: (اضمنو لي ستا من انفسکم اضمن لکم الجنة، اصدقوا اذا حدثتم و اوفوا اذا وعدتم و ادوا اذا ائتمنتم و احفظوا فروجکم و غضوا ابصارکم و کفوا ايديکم) شما شش چيز را بر خودتان لازم بگيريد و پايبند به آن باشيد و به آن عمل کنيد. اگر اين طور کرديد من هم براي شما بهشت را تضمين مي کنم.
اول: اينکه در صحبت کردن با ديگران صداقت داشته باشيد و از دروغ بپرهيزيد.
دوم: وقتي با کسي وعده مي گذاريد به وعده تان وفا کنيد و خلاف وعده نکنيد.
سوم: اگر امانتي در نزدتان نهاده شد، در آن خيانت نکنيد، و آن را صحيح و سالم به صاحبش برگردانيد.
چهارم: عفت و پاکدامني خود را حفظ کنيد و از فحشا و فساد بپرهيزيد.
پنجم: از چشم چراني و نگاه کردن به نامحرم بپرهيزيد، چون نگاه کردن به نامحرم از دامهاي شيطان است. خداوند مي فرمايد: (يا ايها الذين امنوا لا تتبعوا خطوات الشيطان و من يتبع خطوات الشيطان فانه يامر بالفحشاء و المنکر) اي مومنين به دنبال شيطان راه نرويد از گامهاي شيطان پيروي نکنيد کسي که به دنبال شيطان مي رود و به وسوسه هاي شيطان عمل مي کند، بايد بداند که شيطان دشمن قسم خورده انسان است. و هرکس که شيطان را به عنوان دوست خود انتخاب کند بايد بداند که شيطان انسان را وادار به فحشا و فساد مي کند.
ششم: دستهايتان را از آزار و اذيت به ديگران باز داريد. اگر شما اين شش خصلت را داشتيد. من هم براي شما بهشت را تضمين مي کنم.
و جايي ديگر مي فرمايند: (آيه المنافق ثلاث اذا حدث کذب و اذا وعد اخلف و اذا ائتمن خان) نشانه منافق سه چيز است. اول: هرگاه که صحبت مي کند دروغ مي گويد. و هنگامي که وعده مي دهد خلاف وعده مي کند و هنگامي که امانتي به او سپرده مي شود، خيانت درامانت مي کند.
بحث در نگاه به نامحرم است، پيامبر ميفرمايند: (النظر سهم من سهام ابليس من ترکه مخافتي ابدلته ايما نا يجد حلاوته في قلبه) نگاه کردن به نامحرم و ناموس ديگران تيري زهرآلود است، کسي که از نگاه کردن به نامحرم بپرهيزد و چشم خود را از نامحرم نگه دارد. خداوند متعال ايماني به او مي دهد، که شيريني آن را در قلبش حساس مي کند. پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند:(من يضمن لي ما بيني لحييه و ما بين رجليه اضمن له الجنة) کسي که عورت و زبانش را در از گناه حفظ کند، من براي او بهشت را ضمانت مي کنم.
در احاديث رسول الله بسيار تاکيد شده که مواظب نگاها يتان باشيد. چشم بهترين نعمت است بشرطي که از اين نعمت همان گونه که شريعت اسلام دستور داده استفاده شود.
پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند: (کل عين باکية يوم القيامة الا عينا غضت عن محارم الله و عينا سهرت في سبيل الله) همه چشمها در روز قيامت گريانند، مگر دو چشم. يکي آن چشمي که در دنيا توانسته از نگاه به نامحرم محفوظ بماند. دوم چشمي که در راه خدا شبها بيدار بوده و از ترس خدا گريه کرده است.
نگاه کردن به نامحرم قطعا حرام است. چه براي زن و چه براي مرد!. بعضي ها مي گويند فقط مردها نبايند به نامحرم نگاه کنند براي زنها اشکالي ندارد.
روزي دو تا از همسران پيامبراکرم(ص) حضرت ام سلمه و ميمونه در خانه نشسته بودند.که عبد الله ابن مکتوب که شخص نابينايي بود وارد منزل رسول خدا شد، آنها حجاب نکردند. پيامبر فرمودند: حجاب کنيد، همسران پيامبر فکر کردن چون اين شخص نابينا است و ما را نمي بيند، لذا لازم نيست به خانه ديگر برويم. گفتند: يا رسول الله (فقالتا انه اعمي قال (ص) افعميا و ان انتما الستما تبصرانه) او نابينا است و ما را نمي بيند. پيامبر فرمودند: او شما را نمي بيند، آيا شما هم او را نمي بينيد؟ همان طور که مرد حق ندارد به نامحرم نگاه کند، زن هم نبايد به مرد نامحرم نگاه کند.
مطلب دوم: درباره خلوت با نامحرم است، پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند: (من کان يؤمن بالله و اليوم الاخر فلا يخلون بامراة ليس معها ذو محرم منها، فان ثالثهما الشيطان) هر کس که به خدا و روز قيامت ايمان دارد، از خلوت کردن با زن نامحرم بپرهيزد. زني که محرمي ندارد و تنها است، مرد حق ندارد با او بشيند. چون در جايي که دو نفر هستند، نفر سوم شان شيطان است.
پيامبراکرم (ص) مي فرمايند: (اياکم و الدخول علي النساء، فقال رجل من النصار افرايت الحمو يا رسول الله؟ قال الحمو الموت) در خانه اي که زن تنها است و مردي وجود ندارد، وقتي که مي خواهيد داخل شويد، اول در بزنيد و اجازه بگيريد و سر زده داخل نشويد. مردي از انصار پرسيد، آيا خويشاوندان، مثل برادر شوهر و پسر عمو و... همين حکم را دارند؟ پيامبر فرمودند: ورود خويشاوندان مرد يا زن فرقي نمي کند، مانند مرگ است. (خطرناک است) زيرا شخص غريبه وقتي براي اولين بار با زن روبرو مي شود، با خلق و خوي و رفتار زن آشنا نيست، ولي خويشاوندان کاملا از حالات و خلق و خوي يکديگر با خبرند.
و در روايتي ديگر مي فرمايند: (ان من اهل النار نساء کاسيات عاريات مائلات مميلات روسهن کاسنمة البخت لا يدخلن الجنة و لا يجدن ريحها) از اهل جهنم زنهايي هستند، که لباسهاي بدن نما مي پوشند، زنهايي که قسمتي از بدنشان با آن لباسها معلوم است، روسري مي پوشند، اما بيشتر موهايشان ديده مي شود. يا لباسهاي چسبان مي پوشند، وقتي که راه مي روند تمام اعضاي بدنشان ديده مي شود. زنهايي که با رفتار و کردارشان توجه ديگران را به طرف خود جلب مي کنند. زنهايي که موهايشان را بالاي سرشان مانند کوهان شتر درست مي کنند. اين زنها اهل جهنمند و هرگز بوي بهشت به مشامشان نمي رسد.
پيامبراکرم (ص) مي فرمايند: اشکالي ندارد که زن خودش را آرايش کند و خوشبو بزند بشرطي که در خانه و براي شوهرش باشد.
حضرت ابن عباس (رض) مي فرمايد: همان طور که مرد دوست دارد زن براي او خودش را آرايش کند، زن هم دوست دارد که شوهرش خودش را براي زن مرتب کند.
پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند: (ايما امراة استعطرت فمرت علي قوم ليجدوا ريحها فهي زانية) زني که عطر بدنش به مشام نامحرم برسد، آن زن زنا کرده است. زن زمانيکه از خانه بيرون مي شود نبايد آرايش کند و خوشبو بزند.
پيامبراکرم (ص) مي فرمايند: (لا يقبل الله من امراة صلاة خرجت الي المسجد و ريحها تعصف حتي ترجع فتغتسل) خدا نماز زني را که خوشبويي مي زند و به مسجد مي رود قبول نمي کند. مگر اينکه برگردد و غسل کند تا بو از او دور شود. و در جايي ديگر مي فرمايند: (انهوا نساءکم عن لبس الزانية و التبختر في المسجد ) اي مردان زنانتان را منع کنيد از پوشيدن لباسي که جلب توجه مي کند و از آن چه که سبب تکبر زنان مي شود. (که همان طلا و جواهرات است) و در جايي ديگر مي فرمايند: (اذ اصلت المراة خمسها و حصنت فرجها و اطاعت بعلها دخلت من اي ابواب الجنة شاءت) : هنگاميکه زن پاي بند به نمازهاي پنجگانه باشد و از دستورات شرعي شوهرش اطاعت و عفت و پاکدامني خود را حفظ کند، در روز قيامت از هر دري از درهاي بهشت که بخواهد مي تواند وارد بهشت شود.
و در روايتي ديگر مي فرمايند: (ايما امراة ماتت و زوجها عنها راض دخلت الجنة) هر زني که بميرد و شوهرش از او راضي باشد، وارد بهشت مي شود. زن وقتي که مي خواهد از خانه خارج شود بايد از شوهرش اجازه بگيرد. (ايما امراة خرجت من بيت زوجها بغير اذن زوجها کانت في سخط الله حتي ترجع الي بيتها او يرضي عنها زوجها) هر زني که بدون اجازه شوهرش از خانه خارج شود خداوند بر او خشم مي گيرد، مگر اينکه به خانه برگردد، يا اينکه شوهرش را از خود راضي کند.

Feb 14, 2008

ايمان و عمل شايسته و اثر آن در زندگي انسان


مولانا غلام حيدر فاروقي امام جمعه اهل سنت بيرجند در خطبه هاي نماز جمعه

( ان الذين آمنوا و عملو الصالحات انا لا نضيع اجر من احسن عملا ) کسانيکه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند اجر و پاداش آنها را ضايع نمي کنيم، در قرآن مجيد در اغلب آيات ايمان توام با عمل صالح ذکر شده است و يکي از مطالب جالبي که اخيرا کشف شده است اين است که تعداد کلمات ايمان و عمل صالح در قرآن يکسان است، يعني 115 مرتبه کلمه ايمان در قرآن آمده است و 115 مرتبه کلمه عمل شايسته، پس معلوم مي شود که ايمان بدون عمل، و عمل بدون ايمان، هيچ ارزشي ندارد. پيامبر خدا (ص) مي فرمايند: ( الايمان بضع و سبعون شعبة فافظلها قول لا اله الا الله و ادناها اماطة الاذي عن الطريق و الحياء شعبة من الايمان ) ايمان به 79 درجه تقسيم مي شود. يعني بر مبناي اعمال صالحي که انسان انجام مي دهد درجات ايمان هم افزايش مي يابد، عمل صالح درجات ايمان را افزايش مي دهد و گناه و معصيت ازدرجات ايمان مي کاهد.
از صفات مومن اين است که هرگاه آيات خدا بر او خوانده مي شود، ايمان او افزايش پيدا مي کند، پيامبر خدا (ص) مي فرمايند: بالاترين درجه ايمان اقرار به يگانگي خدا است و در عمل هم کسي را با خدا شريک نسازد. و جاي ديگر مي فرمايند: پايين ترين درجه ايمان آن است هر آنچه که در معابر عمومي سبب آزار و اذيت عابرين مي شود از سر راه دور سازد تا موجب اذيت ديگران نشود. و جايي ديگر مي فرمايند: حياء شاخه اي از ايمان است.
در حديثي معروفي حضرت عمر (رض) از پيامبر روايت مي کنند، که به حديث جبرئيل (ع) معروف است. روزي حضرت جبرئيل (ع) با لباسهاي سفيد به صورت يک شخص عادي يا مسافر در محضر پيامبر و يارانشان که نشسته بودند حاضر شد و براي تعليم به اصحاب، سوالاتي را از پيامبر کرد که پيامبراکرم (ص) هم جواب دادند.
اولين سوالي که جبرئيل کرد اين بود (يا محمد اخبرني عن الاسلام فقال عليه السلام، الاسلام ان تشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و تقيم الصلاة و توتي الزکوة و تصوم رمضان و تحج البيت ان استطعت اليه سبيلا ) اي رسول خدا اسلام چيزيست؟ پيامبر(ص) فرمودند: اول: شهادت است و بعد از ايمان، عمل است. نماز را به پا داريد و زکات را بپردازيد و روزه ماه مبارک رمضان را بگيريد و حج خانه خدا را اگر توانايي داشتيد انجام دهيد.
دومين سوال: درباره ايمان بود، که ايمان چيست؟ پيامبرخدا(ص) فرمودند: (الايمان ان تؤمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله و اليوم الاخر و تومن بالقدر خيره و شره ) ايمان به خدا مزيت هايي دارد وقتي که انسان به خدا ايمان دارد و به قدرت خدا يقين دارد در اين صورت خدا را در همه اعمال و رفتار خود ناظر مي داند و مي داند هر کاري که انجام مي دهد، حتي هر تصوري که در قلبش خطور مي کند، خدا از آن آگاه است.
ايمان به فرشتگان مزيتش اين است که انسان کمتر گناه مي کند و بيشتر کار خوب انجام مي دهد، چون مي داند هميشه دو فرشته براي هر انسان مامورند که اعمال و گفتار انسان را لحظه به لحظه ثبت مي کند. يعني آنچه را که انسان بر زبان مي آورد، فرشته اي ناظر است که آنها را در دفتر اعمال او مي نويسد تا در روز قيامت انسان اگر انکار کرد و يا فراموش کرد مانند فيلمي جلوي او گذاشته شود که در فلان روز تو اين کار را انجام دادي.
ايمان به کتابهاي آسماني. انسان را وادار مي کند که به کاملترين کتابهاي آسماني (يعني قرآن مجيد) عمل کند و آن را اساس نامه زندگي خود قرار دهد.
ايمان به پيامبران اين انگيزه در انسان بوجود مي آورد که انسان اعمال پيامبران را بايد الگوي و سرمشق خود قرار دهد (لقد کان لکم في رسول الله اسوة حسنة لمن کان يرجو الله و اليوم الاخر) رفتار و کردار و گفتار رسول خدا براي شما الگو است. هر انساني که به خدا و روز قيامت ايمان دارد بايد از پيامبر الگو بگيرد. سعي کند تمام زندگي اش بر مبناي سنت پيامبر باشد.
ايمان به آخرت اين است که انسان گناه کم مي کند و عمل شايسته انجام مي دهد تا خانه آخرتش را آباد سازد. و مي داند در آن روز دادگاه عدل الهي تشکيل مي شود و تمام انسانها اعمالشان را ذره به ذره مشاهده مي کنند و بر مبناي آن پاداش يا کيفر داده ميشوند (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره ) ذره اي کار خوب که انسان انجام داده در آن روز مي بيند و ذره اي کار بد هم اگر انجام داده در آن روز مي بيند. و ايمان به مقدرات الهي باعث مي شود که انسان هميشه در برابر تقديرات الهي تسليم باشد و بداند که برگي از درختي بدون تقديرالهي نمي افتد، هر آنچه که ازسختيها و مشکلات به انسان مي رسد، همه مقدرات الهي است. امکان اين که به انسان نرسد وجود ندارد. يعني آنچه که براي انسان مقدرشده بايد به انسان برسد. هر آنچه که به ما مي رسد، همه از طرف خدا است (قل لن يصيبنا الا ما کتب الله لنا هو مولانا و علي الله فليتوکل المؤمنون ) يعني به ما هيچ چيزي نمي رسد مگر اينکه خدا آنچه مقدر کرده است او مولاي ما است يار و ياور ما است و ما بر او توکل مي کنيم. مومن بايد بر خدا توکل کند.
اين خلاصه ايمان بود که پيامبر (ص) در جواب سوال جبرئيل بيان فرمودند:
کدام ايمان سبب نجات انسان مي شود؟ و کدام ايمان فايده اي ندارد؟
ايماني مي تواند در زندگي انسان تحول ايجاد کند و زندگي انسان را متحول سازد و سعادت دنيا و آخرت انسان را به همراه داشته باشد که مانند ايمان فرستاده حضرت عمر(رض) ربيع بن عامر (رض) باشد. زماني که رستم فرمانده سپاه ايران، از سفير حضرت عمر(رض) ربيع بن عامر مي پرسد چه چيزي باعث شده که شما چشم به کشور ما دوخته ايد؟ و چرا مي خواهيد به کشور ما حمله کنيد؟ مي گويند: (نحن قوم ابتعثنا الله لنخرج الناس من عبادة العباد الي عبادة الله و من ضيق الدنيا الي سعة الاخرة و من جور الاديان الي عدل الاسلام ) ما قومي هستيم که خدا ما را فرستاده تا انسانها را از عبادت مخلوق باز داريم و به عبادت خالق دعوت کنيم، انسانها را از تنگناهاي دنيا نجات دهيم و به سعادت آخرت فرا خوانيم. ما آمده ايم که انسانها را از ظلم و جور و ستمي که به عنوان دين بر آنسانها روا داشسته مي شود، آنها را نجات دهيم و به عدالت اسلام فرا خوانيم. اين ايمان سبب نجات انسان مي شود. ايماني که انسان را از هوا و هوس و از عبادت مخلوقات خدا باز دارد و به عبادات خدا وادار سازد.
ايمان بايد توام با عمل صالح باشد، و عمل بدون ايمان ارزش ندارد.
پيامبر خدا (ص) مي فرمايند: (ليس الايمان بالتمني و لا و بالتحلي و لکن ما وقر في القلب و صدقة العمل ) ايمان با آرزو و با آرايش ظاهري حاصل نمي شود. پيامبرخدا مي فرمايند: آن چيزي که در قلب انسان جا مي گيرد و در اعماق وجود انسان تحقق پيدا مي کند، ايمان و عمل صالح و اجتناب از گناه است.
ايمان نوري است که وقتي در قلب انسان جا مي گيرد، قلب انسان را روشن مي سازد. پيامبر خدا(ص) مي فرمايند: (اذا دخل النور القلب انفسح و انشرح، قالوا ما علامة ذلک يا رسول الله قال الانابة الي دار الخلود و التجا في عن دار الغرور و الاستعداد للموت قبل نزوله ) وقتي که نور ايمان در قلب انسان جا ي مي گيرد. انسان شرح الصدر پيدا مي کند و آرامش خاطر پيدا مي کند.
سوال شد که علامت نور ايمان چيست؟ فرمودند: سه نشان دارد. اولين علامت ايمان اين است که: انسان هميشه به فکر آخرت باشد که خانه آخرتش را آباد کند. و براي آخرتش عمل صالح انجام دهد.
دومين نشانه نور ايمان اين است که: انسان از دنيا دوري کند و توجهي به دنيا نداشته باشد. حرص و جوش نزند، و براي دنيا دروغ نگويد و دزدي نکند و سود و ربا نخورد و برادر مسلمانش را نفريبد.
سومين نشانه اين است که قبل از فرا رسيدن مرگ براي مردن آماده باشد، چون حضرت عزرائيل کسي را خبر نمي کند.
حضرت يعقوب (ع) وقتي که عزرائيل به ملاقاتشان آمد از او قول گرفت که قبل از مرگ، براي من چند پيام بفرستيد. ايشان فرمود: باشد. زماني که مرگ حضرت يعقوب فرا رسيد، از عزرائيل پرسيدند که براي ملاقاتم آمده اي يا براي قبض روحم؟ عزرائيل گفت: براي قبض روحتان آمده ام!حضرت گفتند: قرار شد که قبل از آمدن چند تا پيام براي من بفرستي که من از مرگم باخبر شوم؟ عزرائيل گفت: پيامها را فرستاديم اما شما متوجه نشديد! و پيامها اين بود اول اينکه: موي سيا شما سفيد شد. دوم اينکه: قد و قامت بلند شما خميده شد، سوم اينکه: قواي جسماني شما که نيرومند بود ضعيف شد. امروزه ممکن است بدون اين پيامها مرگ فرا برسد مرگ جوان و پير و مريض و سالم را نمي شناسد.
سومين علامت نور ايمان: اين است که انسان براي مرگ آماده باشد. يعني توشه آخرت خود را فراهم کند، وقتي ايمان در قلب کسي داخل مي شود.
قرآن انسانها را به دو گروه تقسيم کرده، يک گروه انسانهاي با ايمان و گروه ديگرانسانهاي منهاي ايمان. انسانهاي کامل که مورد تعظيم و تکريم قرار گرفته اند و انسانهاي نا قص که به هيچ وجه مورد تعظيم و تکريم قرار نگرفته اند. (ان الانسان للکفور ) (انه کان ظلوما جهولا ) (ان الانسان ليطغي ان راه استغني ) انسان بسيار ناسپاس است، انسان بسيار ستمگر و جاهل است، انسان هنگامي که خود را مستغني مي بيند سرکشي و نافرماني مي کند. اين نکوهش براي انسانهاي منهاي ايمان است.
اما براي انسانهاي با ايمان (لقد کرمنا بني آدم ) ما او را مکرم قرار داديم ما او را مسجود فرشتگان قرار داديم. او را در روي زمين خليفة الله قرار داديم، امانت دار خدا در روي زمين قرار داديم. پس اين دو گروه در مقابل هم صف آرايي داشته اند، گروه هابليان و قابليان. گروه فرعونيان و موسويان. حزب الله و حزب الشيطان. انساني که ايمان ندارد، يک انسان بي اصل و و بي ريشه اي است، که نه خود را مي شناسد و نه خدا را، و نمي داند که براي چه آفريده شده است، و سرانجام او کجا خواهد بود. انساني که ايمان ندارد، فکر مي کند چند صباحي در اين دنيا آفريده شده که بخورد و بياشامد و لذت ببرد. و وقتي هم که مرد، نيست و نابود مي شود و از يسن مي رود.
خداوند مي فرمايد: (افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الينا لا ترجعون ) (و ما خلقنا الجن و الانس الا ليعبدون ) فکر مي کنيد که ما شما را بيهوده آفريده ايم و به سوي ما باز نخواهي گشت؟ ما انسانها و جنيات را بيهوده نيافريديم! بلکه براي عبادت آفريده ايم ، ما از آن خدا هستيم و به سوي خدا بر مي گرديم، دنيا بي حساب و کتاب نيست که هرچه بخواهد در دنيا هر کاري بکند و هر نوع عياشي انجام دهد و هيچ سوال و جوابي از او نشود.
يکي در دنيا زجز بکشد و تمام عمرش را در عبادت سپري کند، و بعد بميرد و هيچ اجر و پاداشي براي او نباشد. اين با عدل الهي منافات دارد، خدا عادل است حتي اگر حيواني به حيواني ديگر ظلم کند در روز آخرت زنده مي شود و مورد بازخواست قرار مي گيرد و آن حيوان انتقام خود را مي گيرد. پس انساني که ايمان ندارد، حتي از حيوانات هم پستراست، قرآن اين گونه انسانها را چنين توصيف مي کند (لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم ءاذان لا يسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغفلون) اين انسانها چشم دارند ولي حقايق را نمي بينند، چشم بصيرت ندارند، قلب دارند، اما قلبشان مانند قلب حيوانات است، چون با قلبشان حقايق را نمي فهمند، گوش دارند، ولي با گوشهايشان سخن خدا و رسولش را نمي شنوند، داد مظلومان را نمي شنوند.
خداوند مي فرمايد: اينها درست است که انسانند، اما همانند انسانها لباس مي پوشند، ولي در حقيقت اينها چارپايانند، بلکه به مراتب ذليل تر و خوارتر و گمراهتر از چارپايان. اينها کسانيند که غافلند. خداوند در توصيفشان مي فرمايد: (و الذين کفروا يتمتعون و ياکلون کما تاکل الانعام و النار مثوي لهم ) آنهايي که کفر ورزيدند و ايمان ندارند در دنيا آزاد هستند، دنيا براي مومن زنداني است و لي براي کافر بهشت است. چون کسي که ايمان ندارد در دنيا لذت مي برد خوشگذراني مي کند حرام و حلال براي او مهم نيست و سرانجام و جايگاه شان جهنم است.
اما انسان با ايمان که عمل شايسته انجام مي دهد، انسان مسجود ملائکه است، خليفة الله است، خدا هيچ نيازي به عبادت مخلوقات ندارد.
حديث قدسي است که پيامبراکرم (ص) از پروردگارروايت مي کند که فرمود: (يا عبادي لو ان اولکم و آخرکم و انسکم و جنکم کانوا علي اتقي قلب رجل و احد منکم ما زاد ذلک في ملکي شيئا يا عبادي لو ان اولکم و آخرکم و انسکم و جنکم کانوا علي افجر قلب رجل و احد منکم ما نقص ذلک من ملکي شيئا ) خدا مي فرمايد: اي بندگان من انسانها و جنيات از اول دنيا تا انتهاي دنيا، اگر انسانهاي خوبي باشيد، براي من سودي ندارد و اگر همه انسانها از ابتداي خلقت تا انتها انسانهاي فاجر و فاسقي هم باشيد، باز هم به پادشاهي من خدا ضرري نمي رسانيد.
عبادتي که انجام مي دهيم به نفع خود ما است. يعني تزکيه نفس و ترقي و تعالي روح و اجتناب از گناه و معصيت، ثمره آن سالم ماندن عقل و جان و مال انسان و آرامش و آسايش در زندگي است.
پيامبرخدا (ص) مي فرمايند: در آسمان هفتم در راستاي کعبه مشرفه که انسانها دور آن طواف مي کنند، بيت المعمور قرار دارد. که مطاف فرشتگان است، هر روز هفتاد هزار فرشته وارد بيت المعمور مي شوند که تا قيام قيامت ديگر نوبت به ايشان نمي رسد.
يا در روايتي ديگر مي فرمايند: در آسمانها به اندازه چهار انگشت نيست که در آنجا فرشته اي در حال رکوع و سجود نباشد. قرآن مي گويد: (تسبح له السموات السبع و الارض و من فيهن و الا من شي الا يسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبحهم ) آسمانهاي هفتگانه و زمين با تمام طبقاتش و با همه مخلوقات که در روي آن هستند، پاکي خدا را بيان مي کنند. و خدا را عبادت مي کنند. هيچ مخلوقي نيست که خدا را عبادت نکند، چه به زبان حال، و يا به زبان.
ممکن است بگوييد که درخت چگونه خدا را عبادت مي کند؟ خداوند مي فرمايد: عبادت درخت يا مخلوقات ديگر که انجام مي دهند، شما متوجه نمي شويد. درخت وقتي که شاخه اش به طرف آسمان مي رود يعني که دستهايش را به طرف خدا بلند مي کند. پس هر چيزي و هر مخلوقي به نحوي خدا را عبادت مي کند. در حالي که خداوند نيازي به عبادت ما ندارد (لا يعصمون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون ) فرشتگان يک لحظه نافرماني خدا را نمي کنند هر چه به آنها دستور داده مي شود، عمل مي کنند. شب و روز در عبادت خدا هستند. عبادتي که ما انجام مي دهيم به نفع خودمان است.
ايمان و عمل صالح موجب سعادت انسان مي شود و اثرات مهمي در زندگي انسان دارد. عمر بن عبد العزيز خليفه وقت که تمام غنائم بيت المال در دست ايشان است. در روز عيد مردم براي ملاقات و تبريک به خانه ايشان مي روند و فرزندانشان را هم با خود همراه دارند تا فرزندانشان با فرزندان خليفه بازي کنند. زماني که بچه ها مشغول بازي هستند، خليفه متوجه مي شود که از بين اين بچه ها که با هم بازي مي کنند يک بچه اي است که لباسهايش از همه کهنه تر و مندرستر و پاره تر است. نگاه مي کند مي بيند که اين فرزند خودش است. همه بچه ها در روز عيد لباس نو پوشيده اند، اما فرزند خليفه که تمام بيت المال در اختيار اوست لباسهاي کهنه و مندرس بر تن دارد. اشکها در چشمانش جاري مي شود. بچه متوجه مي شود اما اين فرزند، فرزند کسي است که در خانه با ايمان بزرگ شده و تربيت يافته است، به مجرد ديدن اشکهاي پدر مي گويد: پدر جان چرا گريه مي کني؟ امروز روز عيد است تو بايد شاد باشي، پدر مي گويد: فرزندم از بين بچه ها لباسهايت از همه پاره تر است، با خودم گفتم که امروز واقعا قلب بچه ام شکسته است. اما اين فرزند به پدر مي گويد: اي پدر چرا قلبم بشکند بخاطر زينت دنيا، قلب کسي بايد بشکند که نافرماني خدا مي کند، نافرماني پدر و مادر را مي کند، من قلبم با لباسهاي پاره نمي شکند.
نمونه اي ديگر: خالد بن وليد، که از طرف پيامبر لقب سيف الله گرفته، (شمشير خدا) به هر لشکري که حمله مي کند، پيروزمي شود. روزي يکي از دشمنان خدا مي گويد: شما که مي گوييد: مسلمانيد و بر خدا توکل داريد! اين شيشه سم را بنوش و بر خدا توکل کن،! خالد شيشه سم را مي گيرد و مي گويد: بسم الله الرحمن الرحيم توکلت علي الله و سم را مي نوشد، شخص کافر فکر مي کرد به مجرد خوردن شيشه سم حضرت خالد مي افتد و مي ميرد. اما در کمال حيرت و تعجب مي بيند که بر خلاف تصورش نشاط و سلامتي خالد بيشتر شد. در همان جا کافر ايمان مي آورد و مي گويد: واقعا خداي شما اين قدر قدرت دارد در حالي که اگر کسي ذره اي از اين سم را بخورد مي ميرد. اما تو تمام شيشه را نوشيدي و کاري با تو نشد. خالد در جواب مي گويد: خداوند مي فرمايد: (و من يتوکل علي الله فهو حسبه) هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کفايت مي کند.
يکي از علماي بزرگ شام به نام سعيد بن سعيد حلبي که در مسجد شام مشغول درس دادن بود، ابراهيم پاشا حاکم قدرتمند مصر با ملازمانش وارد مسجد مي شود، همه به احترام او بلند مي شوند، سعيد زماني که مي بيند که حاکم وارد مسجد شد، پايش را بطرف او دراز مي کند و درسش را ادامه مي دهد. حاکم زماني که اين حالت را مشاهد مي کند،خشمگين مي شود ولي خشمش را مي فرو مي برد و ظاهر نمي کند. با خودش مي گويد: همه به احترامم بلند شدند چرا او بلند نشد بعد از مسجد بيرون مي رود و مي گويد: اين عالم فقير است و چيزي ندارد من با پول او را مي خرم، به وزيرش 100 دينار مي دهد و مي گويد: برو و اين کيسه پر از زر را به شيخ بده و بگو هديه اي است از جانب ابراهيم پاشا! زمانيکه وزير کيسه پر از سکه را نزد شيخ مي گذارد و مي گويد: اينها هديه سلطان است. اين عالم بزرگوار نگاه خشمناکي به طرف وزير مي اندازد و با پايش کيسه را بطرف وزير پرت مي کند و مي گويد: به حاکم بگو کسي که پايش را به طرف حاکم دراز مي کند، دستش را دراز نمي کند.