Jul 19, 2007

فضايل سوره «يس» و «تبارك الذى»


مولانا محمد صديق مرتضوى
امام جمعه نوغاب

فضائل سوره «يس» شريف
(وَ عَنْ اَنَس‏ رضی الله عنه قَالَ: قَالَ رَسُوْلَ اللّه صلی الله و عليه وسلم: اِنّ لِكُلّ شَئى قَلْبٌ، قَلْبُ الْقُرْآن يس وَ مَنْ قَرَءَ يس كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِقِرَائَتِهَا قِرَائَتَ الْقُرْآن)
از حضرت انس‏ رضی الله عنه روايت است كه: رسول خدا« فرمودند: هر آيينه براى هر چيزى قلبى است، و قلب قرآن سوره «يس» است، و هر كس كه «يس» را بخواند، خداوند متعال به او ثواب ده ختم قرآن عطا مى‏كند.
بار الها! توفيق تلاوتش در تمام ساعات شب و روز عطا كن.
(و عن ابى هريره‏رضی الله عنه قال قَالَ رَسُوْلَ اللّه صلی الله و عليه وسلم اِنّ اللّهَ تَعَالى‏ قَرَءَ طه‏ وَ يس قَبْلَ اَنْ يَخْلُقُ السّمواتِ وَ الاَرْضِ بِاَلْفِ عَام فَلَمّا سَمِعَتْ المَلاَئِكَةُ الْقُرآنَ قَالَتْ طُوبى‏ ِلاُمّةٍ يَنْزَلُ هَذَا عَلَيْهَا وَ طُوْبى‏ لاَِ جْوَافٍ تَحْمِلُ هَذَا وَ طُوْبى‏ لاَِلْسِنَةٍ تُكَلّمُ بِهَذَا)
حضرت ابوهريره‏رضی الله عنه روايت مى‏كند كه: رسول خدا« فرمودند: خداوند سوره «طه» و «يس» را هزار سال پيش از آفرينش آسمانها و زمين خواند، و فرشتگان چون آن را شنيدند گفتند: خوشا به حال امتى كه اين قرآن بر آنان نازل گردد و خوشا به سينه‏ها و حافظه‏هايى كه آن را حفظ كند و به زبانهايى كه آن را تلاوت نمايد.
(وَ عَنْ عَطَاء بْنِ رَباحٍ قَالَ بَلَغَنِى اَنّ رَسُوْلَ اللّه« قالَ مَنْ قَرَأَ يس فِىْ صَدْرِ النّهَارِ قُضِيَتْ حَوَائِجُه)
از حضرت عطاءبن رباح‏رضی الله عنه روايت است كه: رسول خدا« فرمودند: كسى كه «يس» را در اول روز بخواند، نيازهاى او برآورده خواهد شد.
(وَ عَنْ مَعْقِلُ اِبْنِ يَسَاررضی الله عنه اَنّ النّبى صلی الله و عليه وسلم قَالَ مَنْ قَرَءَ يس اِبْتِغَاءَ وَجْهِ اللّهِ تَعَالى‏ غُفرَ لَهُ مَا تَقَدّمَ مِنْ ذَنْبِه‏ فَاقْرَؤُهَا عِنْدَمَوْتَاكُم)
از حضرت معقل بن يساررضی الله عنه روايت است كه: رسول خدا« فرمودند: كسى كه «يس» را فقط جهت رضا و خشنودى خدا بخواند، گناهان گذشته او آمرزيده مى‏شود. لذا سوره «يس» را نزد اموات خود بخوانيد. تا سبب - كسانى كه در حالت سكرات مرگ قرار دارند. مغفرت گناهانشان شود.
مولانا على قارى مى‏گويد: شايد حكمت خواندن «يس» به اين جهت باشد، كسى كه در حالت سكرات است، با ذكر خدا و احوال قيامت و زنده شدن بعد از مرگ، انس گيرد.
حضرت امام فخر رازى؛ مى‏گويد: امر به خواندن «يس» در نزد كسى كه در حالت جان كندن قرار دارد، براى اين است كه زبان او در اين وقت سست است، با خواندن «يس» قلب او با تمام وجود متوجه خدا شده و سبب ازدياد قوت قلب مى‏گردد.
طيبى مى‏گويد: حكمت در خواندن «يس» اين است كه: اين سوره شريف، تمام مقاصد و مسائلى كه علماء در كتابهاى خود آورده‏اند. از قبيل توحيد و نفى شرك از ذات اللّه و نبوت و چگونگى دعوت و احوال امم گذشته و اثبات تقدير خير و شر و اعمال بندگان و علامات قيامت و بيان اعاده حشر و عرصات و حساب و جزا را بر دارد.
علامه زمخشرى صاحب تفسير كشاف در فضيلت سوره «يس» نقل مى‏كند كه: رسول خدا« فرمودند: هرآينه براى هر چيز، قلبى است، و قلب قرآن «يس» است، كسى كه «يس» را جهت رضا و خشنودى پروردگارش بخواند، مثل اين است كه قرآن را بيست و دو مرتبه خوانده باشد.
هر مسلمانى كه در حالت نزع روح قرار دارد، اگر سوره «يس» بر او خوانده شود به تعداد هر حرف آن، ده فرشته نازل شده و در جلوى او صف مى‏كشند و درود مى‏فرستند، و براى او طلب آمرزش مى‏كنند. و در هنگام غسل و كفن و دفن و تشييع جنازه، حاضر شده و براى مرده طلب مغفرت مى‏كنند.
هر مسلمانى كه در حالت سكرات باشد و سوره «يس» بر او خوانده شود، فرشته مرگ او را قبض روح نمى‏كند تا زمانى كه خزانه دار بهشت بر بالين او حاضر شود، با جام شرابى از شرابهاى بهشت. و او را با شراب بهشت سيراب سازد.
ملك الموت او را در حالى قبض روح كند، كه او سيراب است از شراب بهشت. و تا زمانى كه در عالم برزخ است، احتياج به آب پيدا نمى‏كند، و با همان حالت سير آبى وارد بهشت مى‏شود.
رسول خدا« مى‏فرمايند: در قرآن سوره‏اى است كه شفاعت مى‏كند خواننده‏اش را و مى‏آمرزد، شنونده‏اش را، آگاه باشيد كه آن، سوره «يس» است.
علامه سيوطى در تفسير جلالين در فضيلت سوره «يس» مى‏نويسد: از حضرت ابن عباس‏رضی الله عنه روايت است كه: معنى «يس» يا انسان است در لغت بنى طى، و روايت است از ابن حنيفه معنى «يس» يا محمّد است، و در حديث شريف آمده كه رسول اللّه صلی الله و عليه وسلم فرمودند: خداوند اسم مرا در قرآن به هفت نام، نام برده است. محمّد، احمد، طه، يس، المزمّل، المدثّر، و عبداللّه‏
از امام ترمذى از روايت است از حضرت انس‏رضی الله عنه : كه رسول خدا« فرمودند: بدرستى كه براى هر چيز قلبى است، و قلب قرآن «يس» است، و هر كسى «يس» را بخواند، خداوند تبارك و تعالى براى او ثواب ده ختم قرآن مى‏نويسد.
از حضرت بى‏بى عايشه صديقه روايت است كه: رسول خدا« فرمودند: در قرآن سوره‏اى است، كه شفاعت مى‏كند خواننده‏اش را و مى‏آمرزد شنونده‏اش را، بدانيد و آگاه باشيد كه آن سوره «يس» است.
اسم اين سوره در تورات «معمّه» آمده. از پيامراكرم صلی الله و عليه وسلم سوال شد! اى رسول خدا« معنى «معمّه» چيست؟ فرمودند: معنى آن اين است كه خير و بركات دنيا شامل خواننده «يس» مى‏شود، و از حالات هولناك آخرت نجات پيدا مى‏كند.
همچنين از نامهاى «يس» «دافعه» و «قاضيه» است، سوال شد، اى رسول خدا« معنى «دافعه» و «قاضيه» چيست؟ رسول خدا« فرمودند: دافعه يعنى اين كه دفع مى‏كند از خواننده خود هر بدى را و برآورده مى‏كند حاجات او را.
در تفسير بيضاوى به نقل از ابن عباس‏رضی الله عنه آمده كه پيامبر فرمودند: براى هر چيزى قلبى است و قلب قرآن «يس» است.
هر كس «يس» را جهت رضاى خدا بخواند، گناهان او آمرزيده، و به او ثواب ده ختم قرآن داده مى‏شود. و هر بنده مسلمانى كه در سكرات مرگ باشد و «يس» بر او خوانده شود، به تعداد هر حرف از حروف سوره «يس» ده فرشته از آسمان نازل شده و در جلوى او صف مى‏كشند و براى او درود مى‏فرستند و طلب آمرزش مى‏كنند. و در غسل و كفن و دفن و تشيع جنازه او حاضر مى‏شوند. و فرشته مرگ او را قبض روح نمى‏كند، تا اين كه فرشته رحمت او را بشارت و مژده دخول به بهشت مى‏دهد، در حالى كه هنوز بر فرش خانه‏اش قرار دارد.
سوره «يس» داراى سه هزار حرف و هفتصد و بيست و نه كلمه و هشتاد و سه آيه است. تمام اين سوره شريف در مكه نازل شده و در آن ناسخ و منسوخى وجود ندارد.
از حضرت ابابكر صديق‏ رضی الله عنه روايت است كه: رسول خدا« فرمودند: يكى از اسامى اين سوره «معمّه» است، صحابه پرسيدند: يا رسول اللّه صلی الله و عليه وسلم معنى «معمّه» چيست؟ رسول خدا صلی الله و عليه وسلم فرمودند: معنايش اين است كه خير و بركات دنياو آخرت شامل حال خواننده‏اش مى‏شود. از اسماى ديگر آن «دافعه» است، و معنى «دافعه» آن است كه دفع مى‏كند از خواننده خود هر بدى را، و از نامهاى ديگر آن «قاضيه» است، و معنى «قاضيه» اين است كه برآورده مى‏كند از خواننده‏اش هر حاجتى را.
از حضرت بى‏بى عايشه صديقه روايت است كه: رسول خدا« فرمودند: هر آيينه در قرآن سوره‏اى است كه شفاعت مى‏كند، خواننده‏اش را، و مى‏آمرزد شنونده‏اش را، بدانيد و آگاه باشيد كه آن سوره «يس» است.
از پيغمبر خدا« روايت است كه: فرمودند: كسى كه سوره «يس» را بخواند، در پرونده اعمال او ثواب بيست حج نوشته مى‏شود. و هر كس كه «يس» را بشنود براى او ثواب هزار دينار در راه خدا نوشته مى‏شود. و هر كس كه «يس» را بنويسد و بعد آب آنرا بنوشد، وارد مى‏شود در شكم او هزار دوا و هزار نور و هزار بركت و هزار رحمت و كشيده مى‏شود از او هر نوع دردى.
از حضرت ابوهريره ‏رضی الله عنه روايت است كه: رسول خدا صلی الله و عليه وسلم فرمودند: هر كس سوره «يس» را در شامگاهان بخواند، صبح مى‏كند، در حالى كه گناهان او آمرزيده شده و هر كس از قبرستانى عبور كند و «يس» را بخواند، حق سبحانه و تعالى تخفيف مى‏دهد از اهل قبور گناهانشان را و ثبت مى‏شود در پرونده عمل خواننده «يس» نيكى به تعداد اهالى قبور.
از حضرت يحيى ابن كثير رضی الله عنه روايت است كه: هر كس سوره «يس» را در صبگاهان بخواند، پيوسته در آسايش و خوشبختى است تا زمانى كه شب فرا رسد، و كسى كه در شب بخواند، پيوسته در آسايش و خوشبختى است، تا زمانى كه صبح فرا رسد.
مفسّرين گفته‏اند معنى «يس» يا انسان است، يعنى «اى محمّد» ابوالعاليه گفته: معنى «يس» يا «رجل» بوبكر ورّاق گفته يا سيّد البشر ابن عباس‏رضی الله عنه مى‏گويد: تأويل «يس» تأويل حرفهاى مقطعه است، كه در اول سوره‏ها آمده و معنى «يس» را موكول بعلم الهى كرده كه جز ذات او كسى ديگر نمى‏داند.
بعضى از مفسران گفته‏اند: «يس» نام سوره است به دليل حديثى كه رسول خدا صلی الله و عليه وسلم فرموده‏اند: هر آيينه خداوند متعال سوره‏هاى «يس» و «طه» را دو هزار سال پيش از آفرينش حضرت آدم خوانده است. زمانى كه فرشتگان آنرا شنيدند گفتند: خوشا به حال امتى كه اين سوره بر آنها نازل شود، و خوشا به حال امّتى كه آنرا با زبانهايشان تلاوت كنند، و خوشا به حال سينه‏ها و حافظه‏هايى كه آنرا در خود جاى دهند.
در روايات آمده كه چون مؤمنان وارد بهشت شوند، و به نعمات بهشتى نائل آيند، از طرف خداوند به آنها ندا آيد كه اى بندگان من، شما اين سوره را در دنيا از زبان ديگران شنيده‏ايد و حال آنرا از زبان ما بشنويد، پس خداوند متعال سوره «فاتحه» و «طه» و «يس» را با زبان بلاكيف خود مى‏خواند.
وقتى كه مؤمنان آنرا از جانب سبحانه و تعالى مى‏شنوند گويا كه اصلا تا حال قرآن را نشنيده‏اند.
يك قول آن است كه يا انسان خطاب به حضرت مصطفى« است، چنانكه خداوند متعال در قرآن خطاب به پيامبر اكرم« مى‏فرمايد: «اى پيامبر! بگو من بشرى هستم مانند شما».
امام فخر رازى در فضيلت سوره «يس» مى‏گويد: هر سوره‏اى را كه خداوند متعال اول آن را با حروف هجاء شروع مى‏كند، مانند «يس»، «طس»، «طه»، «الم»، «الر»، «المص»، «ن»، «ص»، «ق حمعسق» و «كهيعص» سِرّ و معنى اين حروفها را، جز ذات پاك اقدس الهى كسى ديگر نمى‏داند، و بر ما است كه به آنها ايمان و باور داشته باشيم. مانند: پل صراط كه از مو باريكتر و از تيغ تيزتر است، كه بنده مؤمن و مخلص مانند برق از آن عبور مى‏كند، يا مثال ترازوى عدل الهى كه وزن اعمال انسانها در آن سنجيده مى‏شود، و بهشت و دوزخ و كيفيت آنها كه موكول به علم خداوند است.
احتمال داده‏اند كه مراد از «يس» حضرت محمد« باشد، به دليل آيه‏اى كه فرمايد: «اِنّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِيْن ».
مولانا حسين واعظ كاشفى در تفسير حسينى در فضيلت سوره «يس» مى‏نويسد: در «ينابيع» آمده، هر حرفى از حروف مقطعه سِرّى است از اسرار الهى، كه خداوند حبيبش را بر آن اطلاع داده، كه جز خدا و رسولش كسى ديگر از آن اطلاعى ندارد.
بعضى از علما درباره «يس» گفته‏اند: اسم قرآن است، و در «حقايق سلمى» آمده كه «يس» اسمى است، از اسماى الهى، و بعضى گفته‏اند كه اسم سوره است، و حديث «اِنّ اللّهَ قَرَءَ طه‏ وَيس قَبْلَ اَنْ خَلَقَ السّموات وَ اْلاَرْض بِاَلْفِ عَامٍ» تأييد بر آن است.
ترجمه: بدرستى كه خداوند متعال «طه» و «يس» را هزار سال پيش از آنكه آسمانها و زمين را خلق كند، خوانده است.
در تفسير ماوردى آمده كه هفت نام براى پيغمبر« در قرآن ذكر شده كه يكى از آنها «يس» است، و اينكه اهل بيت رسول‏اللّه صلی الله و عليه وسلم را «آل يس» مى‏گويند، تأييد بر اين قول است.
امام قشيرى مى‏گويد: «يا» اشاره است، به روز ميثاق و «س» اشاره است به سر الهى. و برخى مى‏گويند: معنى «يس» يا انسان است و خطاب به انسانيّت حضرت مصطفى« . كه صفت كمال انسانيّت آن حضرت را به ثبوت مى‏رساند. و برخى مى‏گويند كه معنى «يس» يا «سيّد» است، يعنى يا سيّدالبشر، بنابر قول رسول خدا« كه: «من سردار فرزندان آدم هستم، را تأييد مى‏كند.»
در جوامع الاصول از صحيح ترمذى به روايت انس ابن مالك‏رضی الله عنه آمده كه حضرت رسالت پناه« فرمودند: «لِكُلّ شَىْ‏ءٍ قَلْبٌ وَ قَلْبُ الْقُرآنِ يس» هر كس كه ترجمه: براى هر چيزى قلبى است، و قلب قرآن «يس» است. «يس را بخواند ثواب دوازده ختم قرآن در پرونده اعمال او نوشته مى‏شود.
اين سوره را «متمّم» مى‏گويند، زيرا تمام مى‏كند بر خواننده‏اش نيكى‏هاى هر دو جهان را، و «دافعه» مى‏گويند، براى اينكه دفع مى‏كند از خواننده‏اش تمام بديها را، و «قاضيه» مى‏گويند، زيرا برآورده مى‏كند براى خواننده‏اش تمام حاجاتش را.
فضائل سوره «تبارك الذى» شريف
(وَ عَنْ اَبِى هُرَيْرَه‏رضی الله عنه قَالَ قَالَ رَسُوْلَ‏اللّه« اِنّ سُوْرَةً فِىْ الْقُرآنِ‏ثلثون آيه شفعت لرجل حتى غفر له(
رواه احمد و الترمذى و النسائى و ابن ماجه از حضرت ابوهريره‏رضی الله عنه روايت است: رسول خدا صلی الله و عليه وسلم فرمودند: هر آيينه در قرآن سوره‏اى است، كه سى آيه دارد، شفاعت مى‏كند براى شخص، تا زمانى كه او آمرزيده شود. و آن سوره «تبارك الذى» است
(وَ عَنْ اِبْنِ عَبّاس‏رضی الله عنه قَالَ قَالَ ضَرَبَ بَعْضُ اَصْحَابَ النّبِى« خَباهُ عَلى‏ قَبْرٍ وَ هُوَ لاَ يَحْسِبُ اِنّهُ قَبْرٌ فَاِذَا فِيْهِ اِنْسَانٌ‏يَقْرَءُ تَبَارَكَ الّذِىْ بِيَدِهِ الْمُلْكُ حَتّى‏ خَتَمَهَا فَاتَى النّبِى« فَاَخْبَرَهُ فَقَالَ النّبِىّ« هِىَ الْمَانِعَةُ هِىَ الْمُنْجِيْه(
{رواه الترمذى { از حضرت ابن عباس‏رضی الله عنه روايت است كه: بعضى از ياران رسول خدا صلی الله و عليه وسلم بر سر قبرى خيمه زدند، در حالى كه گمان نمى‏كردند كه در آنجا قبرى وجود داشته باشد، ناگهان آواز شخصى را شنيدند كه سوره «تبارك الذى بيده الملك» تا آخر خواند، يكى از آنها رسول خدا صلی الله و عليه وسلم را از اين واقعه مطلع ساخت، رسول خدا« فرمودند: اين سوره «مانعه» بوده كه خوانده شده است. زيرا از خصوصيات اين سوره است، كه منع مى‏كند و باز مى‏دارد از خواننده‏اش عذاب را، و نام ديگر اين سوره «منجيه» است، بمعناى نجات دهنده، لهذا نجات مى‏دهد خواننده‏اش را از عذاب الهى.
(وَ عَنْ جَابِررضی الله عنه اِنّ النّبى« كَانَ لاَ نِيَامُ حَتّى‏ يَقرَءُ اَلمّ تَنْزِيْل وَ تَبَارَكَ الّذى‏ بِيَدِهِ الْمُلْك)
{رواه بخارى و ترمذى { از حضرت جابررضی الله عنه روايت است كه: رسول خدا صلی الله و عليه وسلم خواب نمى‏شدند تا اين كه اين دو سوره را پيش از خواب مى‏خواندند.
در تفسير جلالين در فضيلت سوره «تبارك» آمده: سوره «تبارك» داراى سى آيه است، كه يكى از نامهاى آن «واقية» و نام ديگر آن «منجيه» است. و در تورات به اسم «مانعه» ياد شده يعنى اينكه: منع مى‏كند و باز مى‏دارد از خواننده‏اش عذاب الهى را. و معنى «منجيه» و «واقيه» اين است كه نجات مى‏دهد و محافظت مى‏كند خواننده‏اش را از عذاب الهى.
از ابن شهاب روايت شده كه: اسم اين سوره «مجادله» است، زيرا كه از خواننده خود در قبر دفاع مى‏كند و شفاعت مى‏كند.
از ابى هريره‏رضی الله عنه روايت است كه: رسول خدا صلی الله و عليه وسلم فرمودند: سوره‏اى است، در قرآن كه سى آيه دارد، شفاعت مى‏كند در حق خواننده‏اش در روز قيامت، تا زمانى كه بيرون مى‏كند او را از دوزخ و داخل بهشت مى‏گرداند. و آن سوره «تبارك» است.
از حضرت ابن عباس‏رضی الله عنه روايت است كه: رسول خدا صلی الله و عليه وسلم فرمودند: دوست دارم كه سوره تبارك در قلب هر مؤمنى باشد
در تفسير كشاف امام جار اللّه زمخشرى محمود بن عمر زمخشرى در فضيلت سوره تبارك آمده: اسم اين سوره «الملك» است، كه بنامهاى «واقيه» و «منجيه» هم ياد شده است. معنى واقيه و منجيه اين است كه نگه مى‏دارد و نجات مى‏دهد خواننده‏اش را از عذاب قبر.
در تفسير كبير امام فخر الدين رازى در فضيلت سوره «الملك» آمده: اسم اين سوره «منجيه» است. زيرا كه نجات مى‏دهد خواننده‏اش را از عذاب قبر.
از ابن عباس‏ رضی الله عنه روايت است كه: اين سوره سى آيه دارد، اسم آن «مجادله» است، زيرا كه جدال مى‏كند در حق خواننده‏اش در قبر. و اين سوره داراى سى آيه است.

Jul 11, 2007

حقوق همسر




مولانا نذير احمد سلامى‏
استاد حوزه و دانشگاه‏
(و عاشرو هن بالمعروف) و قال رسول اللّه« استوصوا بالنساء خيرا »
در اسلام علاوه بر نفس و وجود هر انسانى كه حقوقى را داراست و مى‏بايست از سوى صاحب نفس رعايت شود، خداوند و بندگانش نيز داراى حقند كه با عنوان «حقوق انسان» و «حقوق العباد» از آن ياد مى‏شود.
معمولا كوتاهى در «حقوق اللّه» با توبه، استغفار در هر مقطعى كه انسان متوجه شود قابل جبران است و با انابت و تضرع به درگاه الهى، مورد عفو و بخشش الهى واقع مى‏شود، اما كوتاهى در «حقوق العباد» تا صاحبان حق، حقوق خود را نبخشند و يا حقوق آنان پرداخت نگردد قابل جبران نيست و آلودگى گناه آن از انسان دور نمى‏گردد.
متأسفانه، حقوق بندگان به ميزان اهميتى كه دين مبين اسلام براى آن قايل است، به همان ميزان مورد غفلت قرار گرفته، و اغلب مسلمانان فقط چند رفتار عبادى همچون نماز، روزه، حج، زكات، ذكر، تسبيح و تلاوت را هدف دين مى‏دانند و حقوق بندگان و بسيارى ديگر از حقوق اجتماعى و موازين معاشرتى را خارج از دين تلقى مى‏كنند يعنى اگر در اين بعد كوتاهى شود، احساس اينكه مرتكب گناه شده‏اند، را ندارند. از باب مثال گناه غيبت و شراب از لحاظ جرم شرعى تفاوتى با هم ندارند ولى اگر شخصى آشكارا شراب بنوشد، هر مسلمانى كه رابطه با دين دارد او را مورد نكوهش قرار مى‏دهد. اما چنين عكس العملى درباره كسى كه غيبت مى‏كند، صورت نمى‏گيرد و نگرشى منفى كه مسلمان با شراب نوشى دارد با غيبت و غيبت كننده ندارد بلكه بر عكس غيبت كردن را نوعى زيركى و هوشيارى تلقى مى‏كنند.
حال آنكه غيبت علاوه بر اينكه گناه كبيره و به مشابه خوردن گوشت برادر مرده است. از جمله حقوق عباد است كه هرگز با ندامت و توبه جبران نمى‏شود.
چنانكه رسول خدا« در باب فردى كه در عبادت كوتاهى ننموده بود ولى رفتارش با همسايگان او بد بود فرمودند: او به دوزخ خواهد رفت. و در مورد فردى كه رفتارش با همسايگان و مردم خوب بود فرمودند: او به بهشت خواهد رفت.
موقعيت زن پيش از اسلام
قبل از اسلام و پيش از بعثت رسول اكرم« و پياده شدن تعليمات اسلامى زن موجودى تلقى مى‏شد كه هيچگونه ارزش انسانى نداشت و هيچ بهائى در جاهليت پيش از اسلام براى آن قائل نبودند و عينا مانند حيوانات با زن رفتار مى‏شد، و هيچ حق انسانى به او تعلق نمى‏گرفت. در خانواده‏اى كه نوزاد دختر زاده مى‏شد اولياى آن و سرپرست خانواده در برابر ديگران احساس شرم مى‏كرد و در نهايت تصميم به زنده به گور نمودن او مى‏گرفت كه قرآن چنين رفتار آنان را توصيف مى‏كند: «و اذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه مسودا و هو كظيم يتوارى من القوم من سوء ما بشر به ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب... »
بعثت رسول اكرم صلی الله عليه وسلم سرآغاز تحولى نوين در موقعيت زن
رسول اكرم صلی الله عليه وسلم مردم دنيا را براى نخستين بار از حقوق زنان آگاه نمود و فرمان صريح صادر كرد تا با خانم‏ها به خوبى رفتار شود (و عاشروهن بالمعروف) در اين آيه به تمام مسلمانان خطاب شد تا با خانم‏ها و همسران خود رفتار نيكو داشته باشند و آنان را مورد اذيت و آزار قرار ندهند، آيه مذكور در ارتباط با حقوق همسران به مثابه قانون اساسى است و ساير رهنمودها و تعليمات رسول اكرم« پيرامون حقوق زنان را مى‏توان شرح و تفصيل و تفسير آيه فوق تلقى نمود. كه رسول اللّه« با رفتار، اعمال و گفتار خود عملا آيه مذكور را تفسير نموده وبا بيان شيوايش فرمود: «خياركم خياركم نساءهم و انا خياركم نسائى» (بهترين شما كسانى هستند كه با همسران خود بهتراند و من پيامبر« بهترين شما نسبت به همسران خود هستم‏ -ترمذى حديث 1172باب حق المره على زوجها) - رسول اللّه صلی الله عليه وسلم حقوق زنان را به اندازه‏اى مورد تأكيد قرار داده‏اند كه هر كدام از محدثين در كتب روائى، بابى را اختصاص به حقوق زنان و نقل سخنان پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم پيرامون حقوق زنان داده‏اند. حضرت ابوهريره‏2 از پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم نقل مى‏كند كه فرمودند: «استوصوا بالنساء خيرا» درباره رفتار نيكو با زنان شما را توصيه مى‏كنم و اين توصيه مرا بپذيريد.
زندگى خانوادگى نخستين پايه تمدن
زندگى زناشوئى و رابطه زن و شوهر بقدرى حساس و قابل توجه است كه قرآن مسايل و احكام جزئى اين بخش از حقوق عباد را با صراحت تمام بيان نموده است و به عنوان اصول ثابت حيات بشر از آن ياد نموده است چون پيوند زناشوئى و رابطه زن و شوهر پايه و اساس تمدن بشرى را شكل مى‏دهد و به خطر افتادن كانون خانواده، نابودى و خلل در نظام اجتماعى را در پى خواهد داشت. اگر حسن رابطه ميان اعضاء خانواده حاكم باشد امور خانه به سمت و سوى صحيح حركت خواهد كرد و فرزندان به نحو شايسته تربيت خواهند شد و اگر فرزندان درست شوند، جامعه شكل گرفته از فرزندان وظيفه شناس و با تربيت جامعه مطلوبى خواهد بود و تمام جامعه بر پايه‏هاى صحيح استوار خواهد شد خداى ناخواسته اگر برنامه خانه و خانواده مختل شود، و حسن رابطه ميان همسر و شوهر حكم فرما نباشد حقوق همديگر را رعايت نخواهند كرد و در نتيجه ميان همسر و شوهر اختلاف و درگيرى رخ خواهد داد كه آثار مخرب و منفى اين عدم هماهنگى و ناسازگارى‏هابر رفتار، روش و تربيت فرزندان تبعات بسيار بدى را بر جاى مى‏گذارد. جامعه‏اى كه از آينده‏سازان تربيت نشده تشكيل گردد چه توقعى مى‏توان از آن داشت؟
دقت در فهم بعضى از سخنان رسول مكرم اسلام
در حديث آمده كه زن از پهلوى چپ انسان آفريده شده، شايسته است كه به معنى و مفهوم صحيح اين حديث توجه شود. رسول اكرم صلي الله و عليه وسلم تشبيه بسيار جالبى را در اين حديث بكار برده‏اند. كه زن از پهلوى چپ آفريده شده است، بعضى مطلب حديث را چنين تفسير كردند كه خداوند متعال نخست حضرت آدم عليه السلام را آفريده و سپس حوا را از پهلوى او خلق نموده است بعضى ديگر از كارشناسان حديث و علوم شرعى حديث مذكور را چنين تفسير كرده‏اند كه رسول اكرم صلی الله عليه وسلم در راستاى تشبيه دادن زن فرموده‏اند كه مثال زن، مانند پهلو است يعنى همانطور كه راست كردن پهلو ممكن نيست و اگر كسى اقدام به راست كردن آن كند، قطعا پهلو خواهد شكست و به عنوان پهلو باقى نخواهد ماند، عينا همين تمثيل در حديث براى زن بكار رفته است فرمود: «ان ذهبت تقصها كسرتها» اگر مى‏خواهى اين پهلو را راست كنى، آن را خواهى شكست. «و ان استقمت بها استمتعت بها و فيها عوج» يعنى اگر مى‏خواهى از آن استفاده كنى، با وصف اينكه كج است ازش استفاده كن. تشبيه بسيار زيبا و شگفت‏آورى است. رسول اللّه صلی الله عليه وسلم فرمودند:
صحت و سلامت زن در همين است كه اندكى كجى و شوخى در او باشد و اگر راست باشد بيمار است.
آنچه در حديث آمده نكوهشى براى زن تلقى نمى‏شود اگر چه برخى اين تمثيل و تشبيه را در نكوهش از زن بكار مى‏برند يعنى اينكه زن از پهلوى كج خلق شده است لذا اساس او بر كجى است.
اصل مطلب اين است كه مرد با خصوصيات و ويژگيهاى مخصوص خودش آفريده شده و زن نيز ويژگيهاى خاص خود را داراست و سرشت هر دو با يكديگر متفاوت است. بدليل تفاوت موجود در فطرت هر يك ، لذا هر كدام ديگرى را خلاف فطرت خود مى‏پندارد و اين امر نه در حق مرد عيبى است و نه در حق زن. لذا فطرت و سرشت زن ايجاب مى‏كند كه‏اندكى كجى وناز دراو باشد.
آيا مى‏شود كجى پهلو را نقص يا عيبى تلقى نمود؟ زيرا خلقت و فطرت پهلو مقتضى اين است كه كج باشد اينجا است كه رسول اكرم« مى‏فرمايد: اگر خوى و خصلتى در زن وجود دارد كه بر خلاف ميل و مزاج شما است و بخاطر وجود اين خصلت شما زن را كج مى‏پنداريد، نبايد از وى نكوهش كنيد و او را مورد ملامت و سرزنش قرار بدهيد بلكه چنان به خود بباورانيد كه اين كجى خواسته فطرت و سرشت او است و اگر خواسته باشيد اين مقدار كجى را با قهر، خشونت و تنبيه از بين ببريد، پيامد و تبعاتش بدتر از اين مى‏شود لذا اگر مى‏خواهيد از زن بهره ببريد و با او معاشرت كنيد، با تحمل مقدار كجى از وى بهره ببريد.
ريشه ناهنجارى‏هاى خانوادگى
رسول اكرم« كه روانشناس و مزاج شناس امت بودند و بيش از هر شخص ديگر آگاه و دانا به انگيزه‏هاى روحى و روانى مرد و زن بودند، ريشه اختلافات خانوادگى را چنين معرفى كردند و فرمودند: اساس و پايه ناهنجاريهاى زندگى ازدواج، نهفته در اين امر است كه شوهر مى‏خواهد همسر در هر چيز آنطور باشد كه خود او هست اما همسانى در هر چيز و هر خوى و خصلت ميان زن و شوهر ممكن نيست و اگر شوهر خواسته باشد با فشار اين همگونى و همسانى را به وجود بياورد ممكن است پيوند و رابطه زناشوئى بگسلد و گسستن اين پيوند تبعات بسيارى بدى را براى خانواده طرفين ببار خواهد آورد. لذا اين اندك كجى در وجود زن نه نقص و عيبى تلقى مى‏شود و نه از آن گريزى است، بايستى تحمل شود و با تاكتيك‏ها و روشهاى محبت‏آميز مهار شود

Jul 10, 2007

وحدت و تنوع «قسمت اول»
دكتر محمد سعيد حسينى استاد دانشگاه
از آنجايى كه ما مسلمانان وارث تمدن عظيم اسلامى هستيم و اين تمدن ارزشمند اسلامى در جايگاهى قرار دارد كه بنيان آن بر اساس وحدت امت مى‏باشد، لازم است ديدگاه آنرا نسبت به وحدت امت بشناسيم. باشد كه اين شناخت آغازى باشد بر گسترش وحدت كه امروز جوامع اسلامى در فراق آن مى‏سوزد و در زير سلطه فرهنگ ويرانگر غرب مى‏گدازد.
از ديدگاه فلسفه و تمدن اسلامى، وحدت امرى است كه بسيارى از اشكال تعدد، تنوع و اختلاف را در بر مى‏گيرد. در اين تمدن، امت (انسان) جانشين خداست و اين جانشينى تنها براى يك شخص يا يك طبقه معين نيست. به اين ترتيب، اسلام دين اجتماعى است كه متشكل از همه افراد و طبقات جامعه است و دينى نيست كه رسالت تمدنش را فرد يا طبقه‏اى خاص به دوش بكشد. (كرامت از آن همه بنى آدم است)اسراء آيه 7 (و تقوى معيار برترى ميان مردمانى است كه خداوند پاك و بلند مرتبه آنان را گرامى داشته است كرامت، حقيقتى فطرى است حجرات آيه13( كه خداوند به هر انسان ارزانى بخشيده است.
و تقوى حقيقتى اكتسابى است كه انسان با ارتقاء آن مى‏تواند راه ترقى و تعالى را در شاهراه كرامت انسانى بپيمايد. دروازه اين شاهراه گشاده است و ربطى به ثروت، جاه و مقام، حسب و نسب ندارد.
بلكه چه بسا ژوليده مومى غبار گرفته و از درها رانده شده، چنانچه به خداوند سوگند خورد، خداوند سوگند او را راستين گرداند.
تمدن اسلامى بر مبناى گسترش ايده‏هاى اجتماعى است و بر تمركزطلبى كه ديگران را كنار زند يا به زور و قهر بر آنان تسلط يابد، قرار ندارد. حضرت على بن ابى طالب‏رضی الله عنه مى‏فرمايند «مردم يا در دين برادر تو هستند و يا در آفرينش نظير تو مى‏باشند». بنابر اين ملتها و شريعتهاى متعدد با قرار گرفتن در چهار چوب اصول ايمان به دين خداوند يكتا، ايمان به معبود يگانه و به غيبت و روز قيامت و به وسيله عمل صالح به عنوان معيار پيروزى در آبادانى دنيا و رستگارى در آخرت، همزيستى مسالمت‏آميزى خواهند داشت. در راستاى وحدت امت اسلامى، مذاهب گوناگون در چهارچوب شريعت يگانه الهى در كنار يكديگر با وحدت و مهربانى زندگى خواهند كرد. تعدد و چند دستگى در امتها، ملتها، قبايل، نژادها، زبانها، مليتها، روشها، تمدنها و فرهنگها نشانه‏اى از حكمت الهى و سنتى از سنتهاى خداوند پاك و بلند مرتبه است كه تبديل و تغييرى در آن نيست. در چهارچوب انسانيت واحد و نقطه اشتراك انسان در فطرت و معارف عقلانى كه مورد قبول اكثر جوامع انسانى است، همزيستى مسالمت‏آميز امكانپذير خواهد بود.
بنابراين تنوع، تمايز و اختلاف از روى قانون فطرت، اراده الهى و حكمت مخلوقات شكل گرفته است و باعث مى‏شود تا انسانها در راه پيشرفت و فعاليت در عرصه‏هاى اصلاح و انجام دادن نيكيها از يكديگر سبقت بجويند.
با نگرش به تاريخ صدر اسلام و رفتار و گفتار پيامبر گرامى اسلام و عمل صحابه كرام، چهارچوبى مشخص براى تشكيل جامعه‏اى از امت واحده پديدار مى‏شود.
در آغاز شكل‏گيرى حكومت اسلامى واقعه بيعت عقبه، پيش از هجرت رسول گرامى اسلام، رويدادى عظيم بشمار مى‏آيد. اين بيعت بمنزله جلسه هيئت موسسانى است كه براى تأسيس نخستين دولت اسلامى با همديگر پيمان بستند. زنان نيز در اين جلسه شركت كردند و حق داشتند به همراه مردان به طور يكسان در عرصه سياسى حضور يابند و هنگامى كه بيعت كنندگان خواستند براى تشكيل دولت با پيامبر« بيعت كنند، آن حضرت به آنان فرمود: «دوازده بزرگتان را به نزد من فرستيد» و بدين ترتيب اولين هيئت با اختيار انتخاب و شورا به عنوان نخستين هيئت موسسان در تاريخ دولت اسلامى به وجود آمد. قبل از هجرت به سوى مدينه، دولت به رهبرى پيامبر گرامى اسلام در مدينه تشكيل شد. پيامبر براى اين دولت قانون اساسى كه به «صحيفه و كتاب» معروف شد، تنظيم كرد تا بدين وسيله سنگ بناى حكومت امت واحده را پايه گذارى كند.
بى گمان پيش نويس اساسنامه‏اى كه پيامبر« آنرا به وسيله مشورت با مسلمانان تنظيم كرد، دلالت مى‏دهد كه وجود قرآن ما را از پيش نويس قانونى براى اساسنامه بى نياز نمى‏گرداند؛ زيرا قرآن مصدر مبادى و مرجع قانون اساسى و ديدگاهى كلى براى قانون‏گذارى دارد و بالطبع جايگزين قوانينى نيست كه براى اداره جامعه انسانى تنظيم مى‏شود.
امت به وسيله اين اساسنامه كه بصورت پيش نويس قانونى در بيشتر از پنجاه ماده تنظيم يافت، نمود عينى پيدا كرد و دولتى بر پا شد كه در جمع شهروندان خود مسلمان و غير مسلمان را گرد هم آورد. به اين ترتيب شايد براى نخستين بار در تاريخ، مشروعيت چند دينى را در ميان شهروندان خود قانونى كرد.
اساسنامه اين دولت نوپاى اسلامى بر اين راستا قرار گرفت تا تفاهم چند دينى (البته اديان الهى) را برقرار سازد، آزادى عقيده را محترم شمارد على رغم اين تنوع در عقيده دينى، مرجعيت واحدى را براى قانونگذارى، اداره دولت و جامعه در نظر مى‏گيرد. اين اساسنامه خطاب به امت درباره اين مرجعيت واحد چنين سخن مى‏گويد. «هر گاه در چيزى اختلاف كرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد (يعنى بر طبق نظر خدا و پيامبرش عمل نمايد)؛ اين بهتر و نيك فرجام‏تر است». به اين ترتيب، آيه فوق در آن زمان تنوع و تنازع را در جامعه به رسميت شناخت و راه‏حل صحيح اختلافات را نمايان ساخت.
در جامعه نوپاى فوق مومنان مسلمان و يهوديانى كه در جامعه اسلامى سكونت داشتند و قواعد شهروندى اسلامى را پذيرفته‏اند با مومنان مسلمان از حقوق شهروندى يكسانى برخوردار هستند. هر يهودى كه هم پيمان مسلمانان باشد، در پناه حكومت و برخوردار از يارى آنان است. قانون اساسى تأكيد داشت بر اينكه همه ياور هم باشند و با كسانى كه با اين پيمان نامه مخالفت ورزند، بجنگند، بر اين اساس رويارويى با دشمن تجاوزگر در چهارچوب جامعه چند دينى صورت مى‏گرفت و بستن راه نفوذ دشمن معيار وطن خواهى بود. همچنانكه خروج از جماعت «امت» معيار پيمان شكنى و خيانت بود. اين تعليمات اوليه آن دينى است كه ما به آن گرويده‏ايم و وحدت امت كه جامع اين تعدد است، از جمله فرايض آن محسوب مى‏شود.

Jul 8, 2007


حقوق والدين.


مولوي غلام حيدر فاروقى
امام جمعه اهل سنت بيرجند

خداوند در قرآن مكررا اطاعت از پدر و مادر را لازم دانسته و نيكى به آنها و اكرام كردن آنها را بر انسان واجب فرموده است.
پروردگار در قرآن دستور داده كه جز او كسى ديگر را عبادت نكنيد و به پدر و مادر نيكى كنيد اگر يكى از آنها يا هر دو به سن پيرى رسيدند و با وجود حساس بودن در اين سن ممكن است از كوچكترين سخن رنجيده شوند لذا خداوند متعال مى‏فرمايد در چنين سن و سالى حتى كلمه اف يا كلمه‏اى كه باعث رنجش آنها شود به زبان نياوريد، آنها را از خود نرانيد، با نيكى و نرمى با آنها سخن بگوئيد، در برابر پدر و مادر فروتن و متواضع باشيد و در حق آنها دعا فرمائيد كه خدايا در حق آنها رحم بفرما همانطور كه من كوچك بودم و مرا پرورش دادند. همچنين در ادامه آيه كريمه مى‏فرمايد:
(ما به انسان سفارش كرديم كه نسبت به پدر و مادر نيكى كند و از آنها اطاعت كند، و اگر پدر و مادر تو را وادار كردند كه به من چيزى را شريك سازى كه به آن آگاهى ندارى در اين صورت «فلا تطعهما» حق اطاعت از پدر و مادر را ندارى).
در تمام حالات انسان بايد از پدر و مادر اطاعت كند، مگر زمانى كه دستور آنها بر خلاف دستور خدا باشد. در اين صورت اطاعت از آنها در نافرمانى خداوند جايز نمى‏باشد، كه اين نشان دهنده آن است كه اطاعت از پدر و مادر تا زمانى واجب است كه در آن نافرمانى از دستورات خداوند نباشد.
و در جايى ديگر مى‏فرمايد: (شكر من را بجا بياور و پس از آن شكر پدر و مادر را بيان كرده است). يعنى شكر پدر و مادر را توأم با شكر خودش بيان نموده است و اين اهميت مقام پدر و مادر را مى‏رساند به طوريكه بعد از شكر پروردگار شكر پدر و مادر واجب است، بعد از عبادت پروردگار احسان و نيكى كردن به پدر و مادر واجب است كه همه اينها اهميت اطاعت از پدر و مادر را مى‏رساند.
حضرت ابو هريره‏ رضي الله عنه از پيامبر خدا « روايت مى‏كند كه آن حضرت صلي الله عليه و سلم فرمودند: كسى كه كسى كه در حال نافرمانى و با تندى و عصبانيت به پدر و مادرش نگاه كند، مانند اين است كه هرگز به پدر و مادرش نيكى نكرده است و سپس مى‏فرمايند: آنهايى كه نافرمانى پدر و مادر را مى‏كنند از من بيزار هستند و من هم از آنها بيزار هستم.
روايتى است از حضرت ابن مسعودرضي الله عنه كه مى‏فرمايند: «سألت رسول اللّه: اى العمل احب الى لله» از حضرت رسول خدا صلي الله عليه و سلم سؤال كردم چه عملى از همه عملها در نزد خداوند محبوب‏تر است؟ ايشان فرمودند: محبوب‏ترين عملها نماز خواندن در وقت آن است. سپس مى‏گويد: سؤال كردم پس از نماز چه عملى نزد خدا محبوب‏تر است؟ فرمودند: نيكى كردن به پدر و مادر و اطاعت از آنها و احترام گذاشتن به آنها. سوال كردم بعد از آن چه عملى محبوبتر است؟ فرمودند: جهاد در راه خدا.
مفهوم اين حديث اين است كه جهاد فرض كفايه است و تا زمانى كه جهاد فرض كفايه است اطاعت از دستورات پدر و مادر افضل‏تر از جهاد در راه خدا مى‏باشد.
شخصى از رسول اكرم صلي الله عليه و سلم سوال كرد: حق پدر و مادر بر فرزندان چيست؟ فرمودند: پدر و مادر يا بهشت تو هستند يا دوزخ تو. يعنى اگر به پدر و مادرت خوبى كردى و آنهارا از خود راضى كردى بهشت را خريده‏اى و اگر نافرمانى كردى و پدر و مادر از تو ناراضى بودند جهنم را براى خود خريده‏اى كه اين نشان دهنده گناه شديد نافرمانى از پدر و مادر مى‏باشند.
در زمان پيامبر جوانى بود كه تمام عمرش را در عبادت سپرى كرده بود، اما زمانى كه مى‏خواست اين جهان را ترك كند و در حال جان دادن بود نمى‏توانست كلمه شهادتين را بر زبان آورد، بستگان پيش پيامبر« رفتند و موضوع راعرض كردند، رسول اكرم صلي الله عليه و سلم بر بالين جوان حاضر شدند و كلمه شهادت را تلقين كردند، اما آن جوان گفت: يا رسول اللّه من نمى‏توانم تلفظ كنم. پيامبر مادر جوان را مى‏طلبند و از حال جوان جويا مى‏شوند و مى‏پرسند كه اين جوان چه عملى را انجام داده است؟ مادرش عرض مى‏كند: او كل عمرش را در عبادت سپرى كرده است، اما فقط نافرمانى من را مى‏كرد.
رسول خدا« فرمودند: آيا راضى هستى كه فرزندت در آتش بسوزد؟ مادرش جواب داد: خير. پيامبر فرمودند: اگر تو از او راضى نشوى و در اين صورت بميرد عبادتها برايش هيچ تأثير و سودى نخواهد داشت و در آتش خواهد سوخت. پس مادر از او راضى مى‏شود و آن جوان با بيان كلمه طيبه شهادت جان به جان آفرين تسليم مى‏كند.
روزى پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم هنگام بالا رفتن بر منبر هنگاميكه پاى را روى پله اول گذاشتند گفتند: آمين!
بر پله دوم و سوم منبر نيز همين كلمه را تكرار كردند. صحابه با تعجب سوال كردند. يا رسول اللّه ما از شما چيزى شنيديم كه تا الان نشنيده بوديم. رسول اكرم فرمودند: بلى هنگامى كه من پاى خود را روى پله اول گذاشتم جبرئيل آمد و دعا كرد از رحمت خدا بدور باد آن انسانى كه پدر و مادر خود را در سن پيرى دريابد و آنچنان خدمتى به آنها نكند كه بهشت را از آن خود سازد.. من هم گفتم آمين. هنگامى كه پاى خود را بر پله دوم گذاشتم جبرئيل گفت: از رحمت خدا بدور باد آن انسانى كه ماه رمضان را با تمام فضايل دريابد اما گناهان او بخشيده نشود. من هم گفتم آمين. بر پله سوم جبرئيل گفت: از رحمت خدا بدور باد آن انسانى مه نام شما را بشنود و درود نفرستد من نيز گفتم آمين. دعا كننده جبرئيل و آمين كننده حضرت محمد« اين چنين دعا هرگز رد نمى‏شود.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم مى‏فرمايند: سه دعا است كه مستجاب مى‏شود:
1- دعاى مظلوم
بترس از آه مظلومان كه هنگام دعا كردن
اجابت از در حق بهر استقبال آيد
2- دعاى مسافر
3- دعاى پدر در حق فرزند. يكى از اعمالى كه انسان را از بدبختى‏ها در همين دنيا نجات مى‏دهد نيكى به پدر مادر است.
پيامبر اكرم صلي الله عليه وسلم مى‏فرمايند: سه نفر هستند كه به بهشت داخل نمى‏شوند:
1- انسانى كه نافرمانى پدر و مادرش را مى‏كند.
2- انسان ديوث. يعنى مردى كه در برابر ناموسش غيرت ندارد.
3- زنى كه خود را شبيه به مردها مى‏كند.
و در حديثى ديگر است كه مى‏فرمايند: سه خصلت است كه اگر در انسان باشد هيچ عمل صالحى از او پذيرفته نمى‏شود
1- شرك به خدا: انسانى كه به خدا شريك مى‏آورد و آنچه را كه از خدا بايد بخواهد از مخلوقى مى‏خواهد كه هيچ كارى از دستش برنمى آيد
2- انسانى كه نافرمانى پدر و مادر را مى‏كند و با آنها بدرفتارى مى‏كند.
3- انسانى كه در ميدان جهاد از صف مجاهدين فرار مى‏كند و پشت به دشمن مى‏كند.
يكى از هفت نفرى كه خدا مورد لعنت خود قرار داده است كسى است كه نافرمانى پدر و مادر را مى‏كند.
پيامبر اكرم صلي الله عليه وسلم مى‏فرمايند: در روز قيامت سه گروه من را ملاقات نمى‏كنند و از ديدار من محروم مى‏شوند:
1- انسانى كه در دنيا نافرمانى پدر و مادر را كرده است .
2- انسانى كه سنت من را ترك كرده و روش من را دنبال نمى‏كند.
3- انسانى كه نام مرا بشنود يا بگويد و بر من درود نفرستند.
لذا اطاعت از پدر و مادر و نيكى كردن و اكرام آنها طبق آيات قرآن بر انسان واجب است
به زبان آوردن كلماتى كه پدر و مادر را برنجاند حرام است و كسى كه نافرمانى پدر و مادر را بكند در همين دنيا عواقب ان را مى‏بيند
محبت و نيكى به پدر و مادر روزى را زياد مى‏كند، عمر را طولانى و انسان را از انواع خطرها بيمه مى‏كند
بايد در برابر پدر و مادر متواضع باشيم و سخنى بر زبان نياوريم كه موجب ناراحتى آنها شود، هميشه خيرخواه آنها باشيم و سعى كنيم كه موجبات آسايش آنها را فراهم كنيم.

Jul 7, 2007


گفتگو با محمد برفى نويسنده و پژوهشگر
راجع به نهضت بيدارى اسلامى
اولين سوال: پديده بيدارى اسلامى را در ميان مسلمين جهان چگونه ارزيابى مى‏كنيد؟
در چند دهه اخير پديده بيدارى اسلامى حقيقتى انكارناپذير مى‏باشد كه امت اسلامى پس از خواب طولانى و غفلتى خطرناك و استعمار زدگى و ستم پذيرى تاريخى، بار ديگر هويت خود را در بازگشت به هويت اسلامى مى‏جويد و در تلاش است تا هويت آسيب ديده خود را بازسازى نمايد. اما واقع امر آن است كه اين پديده در بين مسلمانان فراگير، عميق و گسترده نشده است و در حد احساس دردى باقى مانده كه نياز به كالبد شكافى دقيق و عميق دارد تا به دعواى بين پدر و فرزند بر سر هويت يابى تبديل نگردد آنچنان كه امروز با كمال تأسف شاهد تقابل بيدارى اسلامى و دين مدارى سنتى با يكديگر مى‏باشيم. اگر چه بعضى از معاندان برآنند تا دست آوردهاى مطلوب بيدارى را به كلى منكر گردند و بيدارى را مترادف با ريش‏هاى بلند، نصايح خشونت‏آميز و دگر انديشى و سخت‏گيرى و تند روى جلوه دهند و در پى آنند تا بيدارى را در قفس اتهام اعمال تروريستى و ارتجاعى زندانى نمايند، اين واقعيت را نمى‏توان از نظر دور داشت كه بيدارى اسلامى در عين كاستى‏ها، دست آوردهاى مطلوبى را نيز در پى داشته است كه توجه جامعه جهانى به اسلام و گسترش رعايت شئون اخلاقى در بين مسلمانان و مقاومت در مقابل ساير مكاتب، و حركت‏هاى آزادى بخش و استقلال طلبانه كه بعضى هم به نتايجى دست يافتند، از جمله دستاوردها و ثمره‏هاى مطلوب اين بيدارى مى‏باشد.
س:2- به نظر شما چه موانع و مشكلاتى بر سر راه بيدارى مسلمين جهان وجود دارد؟
در مسير نهضت بيدارى مسلمانان و هويت يابى شان موانع متعددى وجود داشته و دارد كه از آن جمله: عقب ماندگى فرهنگى و فكرى جهان اسلام، اختلافات فرقه‏اى و مسلكى، فقدان روحيه جمعى، فقدان برنامه ريزى، بى توجهى به بازتاب‏ها و غفلت از رسانه‏ها، خيانت حكام و توطئه‏هاى دشمنان استعمارگر و غرب زدگى سبب شده است تا نهضت بيدارى اسلامى در ابعاد مختلف ايدئولوژى، سازماندهى و بسيج نيروها كه از عوامل موفقيت هر نهضت است، دچار مشكل گردد.
پايين بودن سطح فرهنگ دنياى اسلام و شرايط جهل آور سبب شده است تا از يك طرف جريان بيدارى با خطر التقاط و افراط و تفريط مواجه گردد و از طرفى در تقابل با سنت گرايى و سلفى گرايى قرار گيرد كه در اين زمينه نقش قدرت‏هاى استعمارى و حاكمان خائن را نمى‏توان ناديده گرفت.
لذا ضرورت نياز به اعتدال و ميانه روى در حركت مطرح مى‏باشد تا با آگاهى درست، از تقابل با دين مدارى سنتى بر حذر مانده و با كاستن از تفرقه‏هاى موجود امت اسلامى تمام نيروها را در جبهه‏ى هويت اسلامى بسيج نمايند كه اين امر خود نياز به رهبران فهيم دارد تا با سازماندهى درست و با پرهيز از حساسيت زدايى بستر لازم را جهت رشد نهال بيدارى فراهم نمايند.
س:3- به نظر شما فرهنگ شهادت‏طلبى و وحدت اسلامى در به ثمر نشستن نهضت بيدارى اسلامى چه جايگاهى دارد؟
هيچ حركت و نهضتى را نمى‏توان در تاريخ مشاهده نمود كه با نشستن و عدم مجاهدت، به پيروزى دست يافته باشد، فرهنگ شهادت‏طلبى در اسلام، اوج مجاهدتى را نشان مى‏دهد كه پيروزى بر دشمن را نه تنها به ارمغان مى‏آورد بلكه خود نيز اوج پيروزى است و ارمغانى است كه شهيد به آن دست مى‏يابد و هيچ نهضت و جنبشى بدون بسيج تمام نيروهاى خود موفق نشده است و نهضت اسلامى نيز در صورتى كه برخوردار از وحدت و همدلى امت اسلامى نشود، اميد به موفقيت آن نمى‏توان داشت.
س:4- علت اصلى تأكيد امام خمينى بر وحدت كلمه را در چه مى‏دانيد؟
امام خمينى (رح) با توجه به آن كه رهبرى انقلاب اسلامى ايران را عهده دار بودند به اهميت اين نكته واقف بودند كه بدون بسيج تمام نيروها نمى‏توان به پيروزى رسيد و از آسيب‏ها محفوظ ماند، لذا فلسفه تاكيد ايشان بر وحدت كلمه، به خاطر تاثيرى است كه وحدت در پيروزى و حفظ نهضت انقلاب اسلامى دارا مى‏باشد.
س:5- عملكرد جمهورى اسلامى ايران را درباره نهضت بيدارى اسلامى و اتحاد جهان اسلام چگونه ارزيابى مى‏كنيد؟
ناظران آگاه معتقدند در صورتى كه انقلاب اسلامى ايران در صحنه داخلى و خارجى بتواند چهره‏ى موفقى از هويت اسلامى خود ارائه دهد و ايران اسلامى تجلى‏گاه ارزشهاى دينى شود، به طور حتم بيدارى اسلامى را استمرار و قوت خواهد بخشيد و الگوى مصلحان و بيدارى اسلامى واقع خواهد شد كه اين بسته به همت و عملكرد مسئولان نظام جمهورى اسلامى‏مان دارد كه با چه تدابيرى حافظ هويت ايران اسلامى خواهند بود، نكته ديگر اين است كه انقلاب اسلامى مى‏تواند با پيشگامى در وحدت آفرينى و اعتدال در فكر، پايگاه آموزشى و خبر رسانى مناسبى براى جريان بيدارى اسلامى واقع گردد و منتظر آن نماند ديگران كه در بستر تعصب گرفتار آمدند از خود اعتدالى نشان دهند.
س:6- مسلمانان خراسان جنوبى كه آرزوى ديرينه‏شان با استان شدن برآورده شد در روند بيدارى اسلامى چه نقشى مى‏توانند داشته باشند؟
مسلمانان منطقه قهستان اعم از شيعه و سنى مى‏توانند با درك رسالت جهانى و منطقه‏اى خود نقش سازنده‏اى در جريان بيدارى اسلامى آن هم در سايه همدلى و وحدت ايفا كنند.
چون منطقه از ابعاد مختلف تاريخى، جغرافيائى و پتانسيل‏هاى موجود فكرى زمينه آنرا دارد كه گامهاى مؤثرترى در شرق دنياى اسلام ايفا نمايد وبار ديگر شخصيتهاى سازنده‏اى همچون‏ علامه عبدالعى بيرجندى، علامه قهستانى، حكيم نزارى و بهرامشاه و... را به جهان اسلام تقديم كند.
به قول اقبال لاهورى «برق سينا در قهستان تو هست»
مشروط به آنكه انسانهاى خلوت گزيده از كنج خلوت و آرامش عزلت به درآيند.
در قهستان خلوتى ورزيدى‏ئى
رستخيز زندگى ناديده‏ئى
جان تو بر محنت پيهم صبور
كوش در تهذيب افقان غيور
تا ز صديقان اين امت شوى
بهر دين سرمايه قوت شوى
و جام عشق خدمت گذارى را در قهستان به گردش در آوريم ان شاءاللّه‏
سرورى در دين ما خدمت گرى است
عدل فاروقى و فقر حيدرى است
سوز صديق و على از حق طلب
ذرئى عشق نبى از حق طلب
خيز و اندر گردش آور جام عشق
در قهستان تازه كن پيغام عشق
س:7- به نظر شما چرا ابرقدرتها با اسلام سر ستيز دارند؟
تفكر اسلامى، طاغوت را برنمى‏تابد و به همين خاطر نه تنها ابرقدرت‏ها با اسلام سر ستيز دارند بلكه نيمچه طاغوت‏هاى موجود در دنياى اسلام نيز، تاب تحمل انديشه‏ى يكتا پرستى را ندارند.
نكته ديگر آن كه در دنياى معاصر، طاغوت‏هاى رشد يافته در مكتب سرمايه‏دارى به ويژه بعد از فرو پاشى شوروى و كمرنگ شدن انديشه كمونيستى، تنها مكتبى كه پتانسيل تهديد آن‏ها را دارا مى‏باشد اسلام است.
لذا در جريان خود ساخته 11 سپتامبر، بزرگترين طاغون زمان فرياد جنگ صليبى سر داد اگر چه پس از آن به اشتباه بزرگ خود پى برد. لذا با عذرخواهى و با هويت نامشخص به جنگ اسلام و مسلمانان آمدند و «و مكروا و مكراللّه و اللّه خير الماكرين»

Jul 5, 2007

آيا كتاب سوزي توسط مسلمانان حقيقت دارد


دكتر محمد اسماعيل حنفى بجد
استاد دانشگاه آزاد اسلامى بيرجند
اين سوال هر انسان كنجكاوى را به جستجو وا مى‏دارد تا در لابه لاى كتابهاى تاريخى بچرخد تا ببيند از چه قرار بوده است.
وقتى به محققان تاريخ نگارى، همچون مرتضى راوندى و دكتر عبدالحسين زرين كوب و آثارشان مراجعه مى‏كنيم، با برداشتها و تعبيرات متفاوتى رو به رو مى‏شويم، چنان كه راوندى را در پذيرفتن اين سخن قاطع مى‏يابيم، ولى دكتر زرين كوب مطلب را با ترديد و احتياط نقل مى‏كند.
مرتضى راوندى مى‏نويسد: «يكى از آثار شوم و بسيار زيانبخش حمله اعراب به ايران، محو آثار علمى و ادبى اين مرز و بوم بود، اعراب جاهل كليه كتب علمى و ادبى را به عنوان آثار و يادگارهاى كفر و زندقه، از بين بردند سعد وقاص پس از تسخير فارس و فتح مداين و دست يافتن به كتابخانه‏ها و منابع فرهنگى ايران، از عمر، خليفه وقت، كسب تكليف نمود، و وى نوشت: «اطرحوها فى الماء فان يكن مافيها هدى و قد هدانا اللّه تعالى باهدى منه، و ان يكون ضلالا فقد كفانا اللّه» (كتابها را در آب بريزيد زيرا اگر در آنها راهنمايى باشد با هدايت خدا از آن بى نيازيم، و اگر متضمن گمراهى است وجود آنها لازم نيست، كتاب خدا براى ما كافى است.) پس از وصول اين دستور، سعد وقاص و ديگران حاصل صدها سال مطالعه و تحقيق ملل مشرق نزديك را به دست آب و آتش سپردند. و به گفته استاد همايى: «همان كارى را كه قبل از اسلام اسكندر با كتابخانه استخر، و عمروعاص به امر عمر، با كتابخانه اسكندريه و فرنگيها بعد از فتح طرابلس شام با كتابخانه مسلمين، و هلاكو با دارالعلم بغداد كردند، سعدبن ابى وقاص با كتابخانه عجم كرد.»
اما دكتر عبدالحسين زرين كوب ضمن اشاره به مكاتبه سعدبن ابى وقاص به خليفه و كسب تكليف از وى، به نكات ديگرى اشاره مى‏كند و مى‏نويسد: «شك نيست كه در هجوم تازيان بسيارى از كتابها و كتابخانه‏هاى ايران دستخوش آسيب فنا گشته است، اين دعوى را از تاريخها مى‏توان حجت آورد و قرائن بسيار نيز از خارج آن را تأييد مى‏كند. با اين همه بعضى از اهل تحقيق در اين باب ترديد دارند. اين ترديد چه لازم است؟ براى عرب كه جز كلام خدا هيچ سخن را قدر نمى‏دانست، كتابهايى كه از آن مجوس بود و البته نزد وى دست كم مايه ضلال بود چه فايده داشت كه به حفظ آنها عنايت كند؟ در آيين مسلمانان آن روزگار آشنايى به خط و كتابت بسيار نادر بود و پيداست چنين قومى تا چه حد مى‏توانست به كتاب و كتابخانه علاقه داشته باشد، تمام قرائن و شواهد نشان مى‏دهد كه عرب نظير آنچه امروز از ادب پهلوى باقى مانده است فايده‏اى نمى‏برده است، در اين صورت جاى شك نيست كه در آن گونه كتابها به ديده حرمت و تكريم نمى‏ديده است، از اينها گذشته در دوره‏اى كه دانش و هنر، به تقريب در انحصار موبدان و بزرگان بوده، از ميان رفتن اين دو طبقه، ناچار ديگر موجبى براى بقاى آثار و كتابهاى آنها باقى نمى‏گذاشته است. مگر نه اين بود كه در حمله تازيان، موبدان بيش از هر طبقه ديگر مقام و حيثيت خويش را از دست دادند و تار و مار گشته و تباه گرديدند؟ با كشته شدن و پراكنده شدن اين طبقه پيداست كه ديگر كتابها و علوم آنها نيز كه به درد تازيان نمى‏خورد موجبى براى بقا نداشت. نام بسيارى از كتابهاى عهد ساسانى در كتابها مانده است كه نام و نشانى از آنها باقى نيست. حتى ترجمه‏هاى آنها نيز كه در اوايل عهد عباسى شده است از ميان رفته است. پيداست كه محيط مسلمانى براى وجود و بقاى چنين كتابها مناسب نبوده است و سبب نابودى آن كتابها نيز همين است. بارى از همه قراين پيداست كه در حمله عرب بسيارى از كتابهاى ايرانيان، از ميان رفته است. گفته‏اند وقتى سعدبن ابى وقاص بر مداين دست يافت در آنجا كتابهاى بسيارى ديد. نامه به عمربن خطاب نوشت و در باب اين كتابها دستورى خواست. عمر در پاسخ نوشت كه «آن همه را به آب افكن كه اگر آنچه در آن كتابها هست سبب راهنمايى است خداوند براى ما قرآن فرستاده است كه از آنها راه نماينده‏تر است و اگر در آن كتابها جز مايه گمراهى نيست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از اين سبب، آن همه كتابها را در آب يا آتش افكندند. درست است كه اين خبر در كتابهاى كهنه قرنهاى اول اسلامى نيامده است و به همين جهت بعضى از محققان در صحت آن دچار ترديد گشته‏اند اما مشكل مى‏توان تصور كرد كه اعراب، با كتابهاى مجوس، رفتارى بهتر از اين كرده باشند.» اگر موضوع قطعيت مى‏داشت و اسناد و مدارك متقن مى‏بود، حرف هر دو محقق بايد يكى مى‏بود، و ديگر اشاره خود دكتر زرين كوب به اين نكته كه «اين خبر در كتابهاى كهنه قرنهاى اول اسلام نيامده و به همين جهت بعضى از محققان در صحت آن دچار ترديد گشته‏اند» اين تصور را پديد مى‏آورد كه چنين نسبتى ساخته و پرداخته افراد غرض ورزى بوده است كه خواسته‏اند فرمانده مسلمين را به انجام كارى متهم نمايند و بر اساس آنها هر بد و بيراهى نثارش كنند.
شاهد ديگر، اين است كه مترجمان و مفسران كلمات عربى، آنها را نادرست ترجمه و تفسير كرده باشد و در نتيجه از موضوع برداشت غلطى كرده باشند. در نامه عمر اين عبارت بود كه «اطرحوها فى الماء» (آنها را به آب بيفكن)، و مى‏دانيم كتابى كه با مركب بر روى كاغذ يا پوست نوشته شده باشد و در آب بيندازيم، نوشته هايش از بين مى‏رود، شستن كتاب، هم مثل كتاب سوزى، عاملى براى از بين بردن و نابود كردن آن است. به نظر مى‏رسد، آقايان جنبه رمزى و كنايى، كتاب شستن را در نظر نگرفته‏اند، كه اصطلاحش در شعر سعدى بدين صورت آمده است:

يتيمى كه ناكرده قرآن درست كتبخانه چند ملت بشست

آيا در شعر سعدى جنبه رمزى و كنايى نيست؟ و بدين معنى نيست كه پيامبر« هنوز كتاب (قرآن) را تمام نكرده بود كه آبروى كتابخانه‏ها يا ارزش آنها را از بين برد. آيا در حكم اين نيست كه اين كتاب كه آمد، گويا آنها شسته شد يا بى ارزش شد؟
آيا نمى‏توان حدس زد كه سوختن كتابخانه‏ها يا شستن كتابها بر اين مبنا باشد، يعنى بى اعتبار شدن آنها، سوختن اعتبارى آنها، نه سوختن فيزيكى آنها.
و باز دكتر زرين كوب نوشته كه «كتابها و علوم آنها نيز كه به درد تازيان نمى‏خورد موجبى براى بقا نداشت»، رمز نابودى كتابها اين است، به دردشان نمى‏خورده است خود به خود مورد بى توجهى واقع مى‏شده و نهايتا از بين مى‏رفته است.
اين بى اعتبار كردن آثار ديگر را در خود مكه هم داشته‏ايم، چنان كه با نزول آيات قرآن، ارزش معلقات سبعه و ديگر آثار و اشعارى كه در كعبه آويخته بود يا در اذهان مردم نقش بسته بود و در بين عربها ارزش داشت، از بين رفت.
معلقات را از كعبه برداشتند زيرا با بودن اثر فصيح و بليغى همچون قرآن، ديگر معلقات ارزش برابرى با آنها را نداشت، اين‏ها هم سوخت، نه به معناى فيزيكى آن، بلكه از جهت اعتبار و ارزش، يعنى ارزش خود را از دست داد. كلمه «سوختن» در بعضى از اصطلاحات و بازيها هم هست كه به معنى شكست خوردن و مات شدن مى‏آيد.
نزول قرآن و پيدايش اسلام مشابه طلوع خورشيد است كه با برآمدن خود همه چراغها را خاموش مى‏كند لازم نيست كه به چراغى پف كنند، روشن بودن يا خاموش بودن در برابر خورشيد يكسان است. لذا شستن كتابها هم جنبه اعتبارى و ارزشى دارد نه جنبه فيزيكى، آن اصطلاح شستن كتابى كه عمر گفته بود، در شعر سعدى هم پيدا شد.
اما در شرحهايى كه بر بوستان نوشته‏اند، به اين شستن معناى فيزيكى نداده‏اند، بلكه معنى اعتبارى داده‏اند. كتاب و كتابخانه نشانه پيشرفت علمى و فرهنگى جامعه‏اى است كه تحصيل علم همگانى و گسترده باشد و مراكز علمى و تحقيقى در آن جامعه باشد، نه اين كه علمى مشخص در نزد گروهى معدود. بر اساس شواهد تاريخى، در ايران آن روزگار، مردم چهار طبقه بودند:
1- خاندان شاهى
2- موبدان (علماى و روحانيون دينى زردشتى)
3- ارتشيان (جنگاوران)
4- كارگران و كشاورزان.
و اين نظام طبقاتى اجازه نمى‏داد كسى از طبقه‏اى به طبقه ديگر ارتقا يابد، هر كس در هر طبقه‏اى متولد مى‏شد تا زمان مرگ در همان طبقه مى‏ماند، و نمى‏توانست از امتيازات طبقه بالاتر بهره‏مند شود، و باز در كتابها مى‏خوانيم كه تحصيل علم در طبقه موبدان انحصارى بود و هيچ كس از افراد طبقات پايين‏تر نمى‏توانست از اين امتياز برخوردار شود.
تعليم و تربيت افراد ديگر بيشتر جنبه شفاهى و عملى داشت، و از تحصيل فرزندان مردم عادى جلوگيرى مى‏شد، چنان كه در شاهنامه فردوسى حكايتى از روزگار انوشيروان نقل شده كه در يكى از جنگها، لشكريان ايران دچار كم پولى شدند، يك كفشگر ايرانى نياز لشكر را مرتفع كرد، به شرط اين كه به پسرش اجازه درس خواندن بدهند ولى شاه مخالفت كرد و گفت:
چو بازاركان بچه گردد
دبير هنرمند و با دانش و يادگير
چو فرزند ما برنشيند به تخت
دبيرى ببايدش پيروز بخت
هنر يابد از مرد موزه فروش
سپارد بدو چشم بينا و گوش
به دست خردمند مرد نژاد
نماند جز از حسرت و سرد باد
به ما بر پس از مرگ، نفرين كند
چو آيين اين روزگار اين بود
هم اكنون شتر بازگردان زراه
درم خواه، از موزه دوزان مخواه
فرستاده برگشت و شد بادرم
دل كفشگر زان درم پر زغم
نچه مسلم است كتابخانه‏هاى آن روزگار -اگر فرضا وجود داشته - همچون كتابخانه‏هاى امروزى نبوده نه از حيث تعداد، و نه از حيث تنوع موضوعات. و سوختن آنها بيشتر از جهت اعتبارى آنهاست، و در كتب ادبى و تاريخى به نام كتابهاى بازمانده از دوران قبل از اسلام برمى خوريم، ارداويرافنامه - داتستان منيوگ خرت - خسرو قبادان وريدكى - كاثه‏ها - اوستا - كارنامه اردشير بابكان - ماديكان هزار دستان - خداى نامه - خرده اوستا - بندهشن و شرحهايى كه بر اوستا نوشته شده. كه بيانگر اين است كتابها در حد كتابهاى دينى يا اندرز نامه‏ها بوده‏است و آنچه جنبه علمى محض داشته، يافت نشده است، نشانه ديگرى كه مبين نسوختن كتابهاست، وجود كتاب ويس و رامين است كه از داستانهاى عاشقانه دوره ساسانى است كه به همان خط و زبان پهلوى تا روزگار فخرالدين اسعد گرگانى (قرن پنجم هجرى) مانده و شاعر از روى متن پهلوى آن را به نظم درآورده است.
مقاله‏ام را با سخن دكتر زرين كوب به پايان مى‏رسانم كه: «محيط مسلمانى براى وجود و بقاى چنين كتابهايى (كتابهاى مجوسان) مناسب نبوده است و سبب نابودى آن كتابها نيز همين است.»

Jul 1, 2007

امتحانات خداوند

نويسنده : اسماعيل كاظمى‏
از آنجا كه هر از چندگاه شاهد رويدادها و سوانح طبيعى و اتفاقات ناگوارى مثل زلزله، سيل و طوفان و... در جوامع بشرى هستيم و بر اثر اين رخدادها و اتفاقات ناشى از آن عده بسيارى از انسانها جانشان را از دست مى‏دهند و بسيارى دچار گرفتاريها و مصايب ناشى از اين سوانح مى‏شوند، سؤالى كه در ذهن بعضى از افراد مخصوصا قشر جوان خطور مى‏كند اين است كه آيا تمام اين مصائب و گرفتاريها بلا محسوب مى‏شود يا اينكه آزمايش‏الهى است؟ و اگر بلا است؟ پس تكليف انسانهاى خوب و پرهيزگار و شايسته و بيگناه و كودكان معصوم كه بر اثر اين اتفاقات و سوانح جان، خانه و كاشانه و تمام هستى شان را از دست مى‏دهند و دچار عواقب ناشى از آن مى‏شوند چيست؟ و اگر آزمايش است تكليف انسان در برابر اين سوانح چيست؟
قبل از هر چيز بايد متذكر شوم، كه از آنجا كه در بين موجودات، انسان بواسطه »اراده و اختيار» قادر است. طريق كمال و عبوديت را به نحو احسن طى نمايد. و معناى »مختار بودن» هم اين است كه در انتخاب راه خير و شر آزاد است.
«انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» سوره انسان آيه 3
ما راه خير و شر را به انسان داديم. مى‏تواند شاكر باشد و اطاعت خدا نمايد و مى‏تواند ناسپاسى كند و طريق نافرمانى را در پيش گيرد اما انتخاب هر يك از اين دو طريق استحقاقهاى مختلفى را براى انسان در بر دارد. يعنى انتخاب راه خير، مستحق پاداش و انتخاب راه شر، مستحق مجازات را دارد.
«افمن كان مومنا كمن كان فاسقا لايستوون» سوره سجده آيه 18
آيا فرد مؤمن با فرد عامى و گناهكار يكسان است مسلما اين دو يكسان نيستند.
از آنجا كه خداوند با علم ازلى خويش مى‏داند كه چه كسى مستحق پاداش و چه كسى مستحق مجازات است. اما عدل الهى اقتضا مى‏كند كه در اين مورد به علم خويش عمل نكند و براى اينكه حجت بر همگان تمام شود و راه عذر و بهانه بر منكران و ناصالحان و معاندان بسته شود و عذرى باقى نماند.
بشر را در معرض امتحانات گوناگون قرار مى‏دهد تا بر مبناى عملكرد هر فردى در آزمايشات الهى، پاداش او مشخص و حجت بر همگان تمام گردد. تا در فرداى قيامت اين عذر و اعتراض را پيش نكند كه »به چه دليل مجازات مى‏شويم.»
لذا خداوند انسانها را در معرض امتحانات كوچك و بزرگ قرار مى‏دهد تا استحقاق هر كسى بر مبناى نحوه عملكردش در آزمايشات به او داده شود.
بطور خلاصه فلسفه امتحانات الهى اعطاى استحقاقها بديشان است.
قرآن كريم هم فلسفه امتحانات الهى را مشخص نمودن صالحان از ناصالحان معرفى مى‏كند.
« احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون»
(آيا مردم گمان كرده‏اند كه همين كه ادعاى ايمان كردند، آنها را به حال خود رها مى‏كنيم و آنها را امتحان نمى‏كنيم؟)
و براى اينكه نشان دهد كه امتحان يكى از سنتهاى دائمى و لا يتغير الهى است مى‏فرمايد:
« و لقد فتنا الذين من قبلهم»
بطور قطع بدانيد كه ما كسانى كه قبل از شما بوده‏اند مورد آزمايش قرار داديم و ديگر اينكه به انسانها بفهماند كه صالح كيست و ناصالح كيست.
« فليعلمن اللّه الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين»
(مسلماً خود خداوند مى‏داند كه چه كسى در ادعاى ايمان خود راستگو و چه كسانى دروغگو است.)
از مجموع گفته‏ها روشن مى‏شود كه آزمون انسان توسط خداوند يكى از سنتهاى حتمى و لا يتغير الهى است، كه هيچ كس از امتحان خداوند معاف نيست. حتى انبيا و اولياى بزرگ الهى مى‏بايست در طول زندگى، آزمايشات سخت و عظيمى را سپرى كنند تا بر همگان معلوم شود كه بدون جهت به مقامات عالى نرسيده‏اند. زيرا پاداش و جزا دادن انسان بستگى به موفقيت او در امتحان دارد. بنابراين هيچ انسان مختارى كه در عالم هستى قدم مى‏گذارد نمى‏تواند از آزمايش‏هاى الهى معاف باشد.
امتحان
تنها راهى كه ميزان عبوديت افراد را مشخص مى‏كند »امتحان» است و توسط امتحان است كه مى‏توان در مسير اطاعت و بندگى خداوند قرار گرفت و به كمالات و قرب الى اللّه دست يافت.
»هو الذى خلق السماوات و الارض...ليبلوكم ايكم احسن عملا» هود آيه 7
)خداوند آسمانها و زمين را آفريد...تا شما را بيازمايد كه عمل كدام يك از شما بهتر از ديگران است.)
»خلق الموت و الحياه ليبلوكم ايكم احسن عملا» ملک آيه 3
(خداوند، مرگ و حيات را خلق كرد تا شما را امتحان كند كه كداميك از از جهت عمل بهتر از ديگران است.)
نحوه امتحانات الهى
خداوند انسانها را در دو بعد تشريعى و تكوينى امتحان مى‏كند.
امتحان تشريعى: يكى از حكمتهاى ارسال رسل و نزول كتب آسمانى آزمايش انسانهاست. زيرا كليه امور اعتقادى و عبادى سبب مى‏شود كه انسان توسط يكى از دو راه عبوديت و عصيان، امتحان شود تا مشخص شود كه چه كسى در مقابل امور الهى خاضع و مطيع است و چه كسى حاضر به پذيرش آنها نيست.
« ما كان الله ليذر المومنين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب» آل عمران آيه 179
( چنين نيست كه خداوند مؤمنين واقعى را از كسانى كه فقط به زبان ايمان آورده‏اند و در قلبشان اثرى از ايمان به خدا نيست جدا نكند و آنها را به همان وضع مؤمنين ظاهرى رها كند (و هر دوى اين گروه را يكسان بداند) بلكه او (با امتحانات گوناگون قصد دارد كه) افراد پاك و ناپاك را از يكديگر متمايز كند.
امتحان تكوينى: بمعناى امتحان در برابر نعمت‏ها و بلاها است. كه خداوند با قرار دادن انسان برابر نعمت‏ها و بلاها او را در سر دو راهى قرار مى‏دهد.
امتحان خداوند توسط نعمتها:
يكى از مهمترين حكمتهاى آفريده شدن نعمتها، آزمايش انسان است.
« انا جعلنا ما على الارض زينه لها لنبلوهم ايهم احسن عملا » کهف آيه 7
)ما آنچه را كه بر روى زمين است زينت آن قرار داديم تا مردم را امتحان كنيم كه عمل كداميك بهتر است.)
امتحان خداوند توسط نعمت‏ها، اين است كه اگر نعمت در مسيرى كه مورد رضاى اوست به كار گرفته شوند در امتحان موفق شده‏ايم و اگر نعمت در مسيرى كه رضايت او نيست بكار گرفته شود در امتحان مردود شده‏ايم.
امتحان توسط بلاها
بسا اوقات خداوند انسان را بوسيله بلاها در معرض آزمايش قرار مى‏دهد.
« نبلوكم بالشر و الخير فتنه » انبياء آيه 35
( ما شما را بامور خوب و بد امتحان مى‏كنيم).
بعضى از افراد در برابر مصائب و مشكلاتى كه با آن مواجه مى‏شوند از خود عكس العمل نشان مى‏دهند. كه آنها را از مسير حق و مورد رضايت شخصى منحرف مى‏كند. و دست به اعمال نادرستى مى‏زنند و يا نسبت به خداوند بدگمان مى‏شوند. مثلا شخصى كه دچار فقر و مشكل مالى است ممكن است براى رفع مشكل خود دست به امور خلاف و نامشروعى از قبيل دزدى و نظاير آن بزند، يا لااقل در قلب خود نسبت به خدا كدورتى حاصل كند و سخنانى بر زبان آورد. و در عوض كسان ديگرى هستند كه بلاها و مصائب هرگز آنها را از راه رضاى خدا خارج نمى‏كند و به هيچ وجه زبان به شكوه و اعتراض به خالق هستى نمى‏گشايند. و نه براى رفع بلا و ناراحتى خويش مرتكب اعمال زشت و نادرست مى‏شوند. و در امتحان خداوند پيروز و سرافراز بيرون آمده‏اند. كه از آن به صبر تعبير شده است.
« و لنبلونكم بشى‏ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصبيه ثالوا انا لله و انا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون» بقره آيه 155تا 157
(بدون ترديد ما شما را با ترس و گرسنگى و زيانهاى مالى و جانى و صدماتى كه به محصولات شما مى‏رسد امتحانتان مى‏كنيم و (اى پيامبر) به افراد صابر و شكيبا مژده ده، صابران كسانى هستند كه وقتى كه مصيبتى به آنان مى‏رسد (خدا را فراموش نكرده) و مى‏گويند: ما متعلق به خدا هستيم و به سوى او هم برمى‏گرديم درود و رحمت پروردگار بر آنان باد و هدايت شدگان واقعى اينها هستند.)
بلاها وسيله‏اى براى تنبيه انسان
براى اينكه انسان به خود مغرور نشود و همواره اصالت خويش را حفظ كند. معمولا در معرض حالات مختلفى قرار مى‏گيرد. سالم است بيمار مى‏شود غنى است فقير مى‏شود، زنده است در معرض مرگ قرار مى‏گيرد... خداوند بندگانش را با انواع شدائد امتحان مى‏كند و با انواع مشكلات دعوت به عبادت مى‏كند و به انواع گرفتاريها مبتلا مى‏كند تا تكبر را از قلبهايشان بيرون كند و خضوع و فروتنى را در آنها جايگزين سازد و درهاى لطف و رحمتش را به روى آنها بگشايد و عفوش را شامل آنها گرداند.
بلاها باعث افزايش درجات مى‏شود
مصائب و ناگواريها سبب مى‏شود كه انسان به ضعف خويش پى برده و بخالق بى نياز متوجه شود.
بلاها داراى مراتبى است بلاها در افراد عادى سبب بيدارى و رفع غفلت مى‏گردد. و در اولياءاللّه و افراد برجسته موجب توجه هر چه بيشتر و عميقتر و بالنتيجه افزايش درجات و معرفت آنها مى‏شود.
بلاها موجب عبرت در ديگران مى‏شود
گاهى اوقات مشيت الهى اقتضا مى‏كند براى اينكه افراد از سرنوشت يكديگر عبرت گيرند و جلوى گناه و فساد گرفته شود و نيز به جهت آنكه مردم نمونه كوچكى از قيامت را در همين جهان مشاهده كنند و بدانند كه خداوند از اقوال و افعال آنان غافل نيست، بخشى از جزاى آنها را به صورتهاى مختلف در همين جهان براى آنها روشن مى‏سازد.
»ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم‏0 بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون» روم آيه 41
( فساد در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه خود مردم انجام داده‏اند آشكار شده است خدا مى‏خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنها بچشاند شايد به سوى حق برگردند.)
بايد توجه كرد اعمال و رفتار انسان نه فقط مستقيما بلكه به طور غير مستقيم آثار و عواقب بسيار سوئى به دنبال دارد. بعبارت ديگر ميان اعمال خلاف و بروز مصائب و مفاسد اجتماعى روابط تنگاتنگى وجود دارد.
طبق نصوص صريح آيات و روايات اسلامى، روابط بسيار عميق و نزديكى ميان افعال ما و حوادث خير و شر وجود دارد. با بيان ديگر اين قول و فعل خود ما است كه بركات و بلاها زندگى ما را رقم مى‏زند.
«ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير» شوری آيه 30
هر مصيبتى كه به شما مى‏رسد بخاطر اعمالى است كه خودتان انجام داده‏ايد و اين در حالى است كه خدا بسيارى از خطاهاى شما را مى‏بخشد و مجازات نمى‏كند.
رابطه ميان اعمال و حوادث يكى از سنتهاى الهى است و براى كسى تصور نكند كه مى‏تواند از اين روش بگريزد در دنباله آيه آمده است.
« و ما انتم بمعجزين فى الارض و ما لكم من دون اللّه من ولى و لا نصير» شوری آيه 31
(شما هرگز نمى‏توانيد در زمين از قدرت خداوند فرار كنيد و غير از او هيچ سرپرست و ياورى براى شما نيست.)
و قال رسول اللّه صلی الله عليه و سلم «ما من عبد ابتلى ببليه فى الدنيا الا بذنب»
پيامبر اكرم صلی الله عليه و سلم مى‏فرمايد: هيچ كس در دنيا به بليه‏اى مبتلا نمى‏شود مگر به خاطر گناهى كه انجام داده است.
در اين زمينه كه بلاها و مصائب معلول گناهان خود انسان است آيات و روايات متعددى وجود دارد. همان طور گاهى براى مجازات يك فرد نعمتها از او سلب مى‏شود، در برخى موارد با گرفتن نعمتها و مواهب از يك جامعه، مردم آن به كيفر مى‏رسند.
«ان اللّه لم يك مغيرا نعمه انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم» انفال آيه 53
(خداوند هيچ نعمتى را كه به قومى داده است هرگز تغيير نمى‏دهد و از آنها نمى‏گيرد مگر آنكه آنان خودشان را تغيير دهند.)
اين تغيير نعمتها مى‏تواند با اشكال مختلفى باشد. از تغيير عزت و شوكت يك جامعه به ذلت و خوارى دچار شدن تا محروم شدن از مواهب عادى طبيعى مانند باران و غيره
بلاها و تطهير ذنوب
خداوند انسانها را (خصوصا مؤمنين را) به دليل گناهانشان مجازات مى‏كند، تا همين مجازات تطهير ذنوب آنها گردد. بايد دانست كه عذاب الهى در قيامت بسيار هولناك و دهشت‏انگيز است، توصيفى كه از قيامت شده پشت هر گناهكارى را مى‏لرزاند. و از طرف ديگر لطف خداوند ايجاب مى‏كند كه تا آنجا كه مقدور است، خصوصا مؤمنين را از اين عذاب غير قابل تصور معذب نكند. هر چند كه آنان در طول زندگى مرتكب گناهانى شده‏اند ولى به جهت ايمانشان جا دارد كه مشمول لطف و رحمت خداوند قرار گيرند. به همين خاطر خداوند با پديد آوردن مصائب و ناگواريهاى كوچك و بزرگ در زندگى، مؤمنان را به درجات كوچكى مجازات مى‏كند تا آنهارا از درجات بسيار بالاتر عذاب اخروى (كه با مجازاتها و عذابهاى دنيوى قابل مقايسه نيست) معاف گرداند.
خداوند بخاطر اينكه مى‏خواهد مؤمنين را به دليل ايمان و اعتقادشان اجر و پاداش دهد، آنان را در دنيا با انواع شدايد و مشكلات مبتلا مى‏كند و از اين رهگذر مستحق پاداششان مى‏نمايد.
يكى از حكمتهاى نزول مصائب و ناگواريها اين است كه نفس انسان، آبديده و پرورده مى‏شود.
با مشاهده افراد در طول زندگى به روشنى مى‏بينيم آنهائيكه در جريان سختيها قرار داشته‏اند، افراد مقاومتر و محكمترى بوده‏اند و بالعكس كسانى كه در ناز و نعمت بسر مى‏برده‏اند، غالبا افراد ضعيف النفس و سست اراده‏اى بار آمده‏اند.
با قرار گرفتن در كوران مشكلات و دست و پنجه نرم كردن با حوادث و تسليم شدن در برابر آنها آدمى را از ضعف رو به توانايى و از سستى و خمودگى به سوى استحكام و آبديدگى مى‏كشاند. و ديگر اينكه بسيارى از استعدادها و قابليتها در كشاكش همين مصائب و مشكلات رشد و بروز مى‏كند. و اگر اينها نبودند بسيارى از استعدادهاى نهفته در وجود آدمى هرگز به مرحله بروز و ظهور و از بالقوگى به مرحله فعليت و تحقق نمى‏رسيد.
جمع بندى
در بحث فلسفه بلاها بيان شد كه هدف از مصائب گاهى بيدارى انسان از خواب غفلت و توجه به ذات پروردگار است. گاهى مجازات اعمال گناه آلود خود انسان است به او بازگشت مى‏كند. و در مواردى هم براى جلوگيرى از طغيان انسان است يا براى تطهير ذنوبشان است. و در آخر اينكه براى ارتقاع درجه او صورت مى‏گيرد.
گاهى گناه از جنبه فردى خارج و به صورت اجتماعى ظاهر مى‏شود. لذا مجازات هم از شكل فردى خارج و صورت اجتماعى بخود مى‏گيرد. و جنبه عمومى و همگانى پيدامى كند در نتيجه بلاها و مصيبت‏ها هم همگانى مى‏شود.
« و اتقوا فتنه تصيبن الذين ظلموا منكم خاصه و اعلموا ان اللّه شديد العقاب» انفال آيه 25
)بپرهيزيد از بلاهايى كه فقط شامل دسته خاصى كه مرتكب آن گناه شده‏اند نمى‏شود. (بلكه دامنگير همه افراد مى‏گردد) و بدانيد كه عذاب الهى بسيار شديد است.)
همچنانكه ملاحظه مى‏شود در اين آيه سخن از برخى گناهانى است كه موجب كيفر همه جامعه مى‏شود. هر چند كه فقط عده‏اى خاص به آن دست زده باشند.
در اينجا سؤالى كه به ذهن مى‏رسد اين است كه: چرا در قبال عمل خلافى كه بعضى مرتكب مى‏شوند، يك جامعه مجازات مى‏شود. و به اصطلاح خشك وتر با هم مى‏سوزند؟
در اين رابطه آيات و روايات اينگونه جواب مى‏دهند.
قال رسول اللّه صلی الله عليه و سلم «ان اللّه عزوجل لا يعذب العامه بعمل الخاصه حتى يروا المنكر بين ظهورهم و هم قادرون على ان ينكروا فاذا فعلو ذالك عذب اللّه الخاصه و العامه»
پيامبر اكرم صلی الله عليه و سلم مى‏فرمايد: خداوند عزوجل هرگز عموم مردم را به خاطر گناه عده‏اى خاص مجازات نمى‏كند مگر وقتى كه اعمال زشت و منكر در ميان آنها اشكار شود و در حالى كه مى‏توانند يا آن مخالفت كنند، سكوت نمايند. در اين صورت است كه خداوند نه فقط آن گروه خاص بلكه همه جامعه را مجازات خواهد كرد.
«ترك امر به معروف و نهى از منكر» و بى تفاوتى در قبال رواج اعمال خلاف و نادرست ديگران، گناهى است كه همه افراد جامعه را مستحق كيفر مى‏كند.
در روايتى آمده كه اين امر به كار كسى مى‏ماند كه در كشتى نشسته، زير پاى خود را به بهانه اينكه جاى خود اوست سوراخ كند و ديگران هم با آنكه شاهد اين عمل هستند جلوى او را نگيرند طبيعى است سوراخ كردن كشتى منجر به غرق شدن آن فرد و همه كسانى كه در كشتى هستند مى‏شود كه از كار او مخالفت نكرده‏اند.
قال رسول اللّه صلی الله عليه وسلم «اذا لم يامروا بمعروف و لم ينهوا عن المنكر» و قال رسول اللّه صلی الله عليه و سلم «ان اللّه اذا غضب على امه...يلى عليها اشرارها»
رسول خدا» مى‏فرمايد: هنگامى كه خداوند بر جامعه‏اى خشم كند...(زمينه فراهم مى‏كند) كه افراد شرور و ظالمى از بين خودشان زمام حكومتشان را بدست گيرند.